بایگانی ماهیانه: دسامبر 2011

اتل متل، تموم شد

اتل متل تولول رو شروع نکرده، قصه با آخرش رسید
اون کلاغ خبرچین،اونم به خونشم رسید

همه رفتن پی کارشون
پی داستان و بازیگراشون

منم سی خودم بودم
نفهمیدن قصه چی بود، من کجای قصه بودم

یه روز هوای قصه ام، پر از شادی و لبخند
دو روز که ازش نگذشته، همش غصه و تلخند

می خوام کمی هم بخوابم، دور از هر کات و اکشن
شاید دیگه پا نشدم، قصه و غصه بسه

اتل متل توتوله، هر چی بوده تمومه

این بار شاید کم نیارم، از تنهایی دغ نیارم
می خوام که با خودم باشم، کسی که تنهام نزاره

آخیش هوام آروم شده، پی ناز و نازش نمی ره
نکه از این خسته باشم، این کارا فایده نداره

میگم بچسب به هر چی اون می گه، یا هر چی که اون دلش می خواد
هر چی که قسمتت شده، منو من براش نیار

یا خوب می شه یا بد می شه
سرونوشت که از این بدتر نمی شه

شاید هوات بارونی شه، خب شایدم آفتابی شه
هر چی که هست، بسته به تو، تو خوب باشی، اونم خوب می شه

آره اینطور بهتره
دردسرش هم کمتره

اتل متل نخونده، قصه ما تمومه