بایگانی نویسنده: علی حسینی

فقط 8 دقیقه

8Daghighe-AliHosseini

نگاه ها همه بر روي پرده سينما بود، فيلم شروع شد، دقيقه اول
فیلم، دوربین فقط سقف یک اتاق را نمایش میداد،
دو دقیقه بعد همچنان سقف اتاق، دقیقه سوم، دقیقه چهارم، دقیقه پنجم، هشت دقیقه اول فیلم فقط سقف اتاق!
صداي همه درآمد، اغلب حاضران، سينما را ترك كردند،ناگهان دوربين پايين آمد و یک نفر را که روی تخت خوابیده بود نشان داد و این جمله را زیرنویس کرد:
این تنها هشت دقيقه از زندگي اين جانباز قطع نخاعي بود و شما طاقت نداشتيد ….

( ف ی س ب و ک )

عجب داستانی داشتیم اون شب ها

یادتون هست که یه مدت سریال سالهای دور از خانه ( اوشین ) رو نشون می داد و هر جا که بودیم، تو جاده، تو مسافرت، خونه خاله، خونه دایی و خلاصه هر جا که بودیم، خودمون رو سریع می رسوندیم پای تلویزیون ( یا به قول جدیدی ها  TV ) و سریال اوشین رو می دیدیم؟
خب حالا یادتون هست که زمان انتخابات ریاست جمهوری که منجرب به ریاست دور دوم  آقای احمدی نژاد شد، برنامه مناظره بود و هر جا که بودیم خودمون رو میرسوندیم پای تلویزیون؟
عجب داستانی داشتیم اون شب ها – یکی از کاندیدا ها یه چیزی می گفت و طرفداراش اون طرف تهران فشفشه هوا می کردن، بعد این یکی جواب می داد و اینور تهران یهو چهارشنبه سوری می شد. حالا همه منتظر بودن ببینن اینوری چی میگه که پاتک بزنن و خلاصه این وسط ما بودیم و چشمامون و گوشامون که داشت از سک و صورتمون می زد بیرون، چرا؟ چون حرفهایی رو میشنیدیم که می دونستیم اما از TV و از زبان مسئولین نشنیده بودیم.
یکی چیز چیز می گفت
یکی می گفت بگم بگم؟
خلاصه هر چی بود گذشت
گفتم یه فیلم اون دوره رو براتون بزارم که کمی حال کنیم

کلیپی سرشار از احساسات و انرژی

این کلیپ رو چندبار دیدم و بارها و بارها و دیدم و باز هم اگر ببینم خسته نمی شم.
آنچنان آرامش، انرژی و زیبایی رو در این کلیپ جذب می کنم که واقعا وصف پذیر نیست.
جاری ساختن امید، زندگی و ایمان به بودن رو توی این کلیپ احساس می کنم.
اینکه چقدر کوشش می کنن تا دنیای یکی رو شاد کنن. این که چقدر دیگری برای اونها ارزشمند هست. اینکه گاهی یادمون باشه تو همه جای دنیا آدمها نیاز به دیده شدن دارن.
برام زیباست که مردی با این احساسات ظریف توی دنبا وجود داره و خدا می دونه چقدر تو زندگی اش احساس نیازهایی داره که این صحنه  و انرژی اون بیشتر از تصورش بوده و بلافاصله و قبل از هر حرفی، اشک می ریزه.
اینکه وقتی داورها و تماشاچی این ظرافت رو توی اون می بینن، اون رو به منزله ضعف اش نمی دونن و از همین نقطه بهش حمله نمی کنن.
مادری که کنار این مرد هست و از پیشرفت پسراش اینچنین ذوق می کنه.
شاید این فیلم کنار خیلی از کلیپ های دیگه چیز خاص تر و حرفه ای تر نداشته باشه، اما من اون رو فقط به خاطر احساس خاصی که بهم داد، برای نمایش گذاشتم توی سایتم. ( اگر خواستید می تونید ببینیدش )

[jwplayer mediaid=”1503″]

مردم ایران زامبی شده‌اند

AliHosseini_zambi

زامبی

این متن رو توی فیس بوک یا به قول بعضی ها ( یک شبکه اجتماعی ) خوندم
متن اش متن دردناکی هست اما دردناک تر از اون اینکه رفتم تو فکر و دیدم زیاد هم اشتباه نیست و یا به عبارتی فکر کنم حتی همه اش هم درست باشه .
متن رو بخوندید لطفا:
مردم ایران زامبی شده اند
یک چراغ جادو را مقابل مردم دنیا بگیرید و به آنها بگویید که غول داخل آن یک آرزویشان را برآورده می کند. هر فردی از هر کشوری آرزوی متفاوت خواهد داشت. یکی بوگاتی می خواهد و دیگری کشتی تفریحی دوست دارد، یکی می گوید هواپیمای شخصی و یکی کاخی بزرگ را طلب می کند و یکی هم می خواهد صاحب یک سایت مانند فیس بوک باشد و شاید کسی هم می خواهد نخستین فضانوردی باشد که قدم روی مریخ گذاشته است.
حالا همان چراغ جادو را مقابل مردم ایران بگیر. نفر نخست پول زیاد می خواهد، آن یکی پول فراوان می خواهد، یکی دیگر پول هنگفت می خواهد، آن یکی 3000 میلیارد طلب می کند و یکی دیگر می گوید می خواهد بین فامیل پولدارترین باشد و هرگز ثروت کسی از او بالاتر نرود. بیشتر مردم ایران، آرزویی ندارند. آنها می خواهند هر مشکلی را با پول حل کنند و هر چیزی را با سرمایه گذاری مستقیم مالی به دست بیاورند. آنها حتی اگر سلامتی یکی از اعضای خانواده شان را می خواهند، با خدا و بزرگان معامله مالی می کنند: «اگر شفا پیدا کند، 500 تومن می گذارم کنار…». تعریف خیلی از آنها از «نذر کردن»، ارائه پیشنهاد مالی به آسمان است. کسی نذر نمی کند که اگر مشکلش حل شد، بعد از آن تا جایی که می تواند دروغ گویی یا غیبت کردن را کنار بگذارد. آنها برای ادای نذر خود گوسفند می کشند و گوشت آن را میان چند خانواده پولدارتر از خودشان تقسیم می کنند و کله پاچه اش را هم صبح نخستین روز تعطیل با خوشحالی و سنگک تازه میل می کنند.
اگر می خواهند بقیه دوست شان داشته باشند، خودشان را پولدار جلوه می دهند و اتومبیل های مدل بالا سوار می شوند تا دیگران عاشق شان شوند. آنها می دانند اگر دوست و فامیل احساس کنند که وضع شان مناسب نیست، طردشان می کنند؛ پس وانمود می کنند که دغدغه مالی ندارند. وقتی توی میهمانی می نشینند، درباره قیمت جدید خودروها می پرسند و می گویند که قصد دارند یکی بخرند، اما این در حالی است که هرگز پولی برای این کار ندارند. آنها چنان در پی چشم وهم چشمی هستند که یک کارگر ساده کارخانه خانه پدری خود را می فروشد و به اجاره نشینی روی می آورد تا همسرش بتواند به فامیل خود بگوید که سانتافه سوار می شوند.
بیشتر مردم ایران تاجران خانگی هستند. آنها طلای اندوخته دارند، دلار و یورو خریده اند یا در پی افزایش سود حساب بانکی خود هستند، پس هر روز در سه نوبت صبح، ظهر و عصر، قیمت ارز و سکه را پیگیری می کنند و با شنیدن آن سوت می کشند و نچ نچ می کنند، چون نگران سرمایه خود هستند. مردم ایران آرامش ندارند. آنها به این اعتقاد ندارند که هر کسی باید هماهنگ با درآمد خود زندگی کند. آنها ابتدا یخچال سایدبای ساید را نمادی از ثروت می دانستند و سپس به تلویزیون های تخت روی آوردند. بسیاری از مردم ایران ماهانه قسط خانه و اتومبیل و وسایل الکترونیکی را می پردازند که به آن نیازی ندارند. آنها پارکینگ ندارند، اما اتومبیل گران قیمت می خرند و نیمه شب با شنیدن صدای آژیر دزدگیر از خواب می پرند و با عجله خودشان را به پشت پنجره می رسانند و پایین را نگاه می کنند.
مردم ایران، ثروتمندترین ملت جهان هستند، اما همیشه ناله می کنند که پول ندارند. آن ها خودروهای مدرن را به دو برابر قیمت آن در جهان می خرند و جدیدترین گوشی های موبایل و تبلت ها را به دست می گیرند. در عسلویه، گوشی های کارگران از موبایل مهندسان جدیدتر و گران تر است.
مردم ایران مانند زامبی ها زندگی می کنند. زامبی، انسانی است که هدف و آرزو ندارد و فقط صبح را به شب می رساند و شب خود را به صبح روز بعد پیوند می زند. زامبی، معنای عشق و دوست داشتن را نمی فهمد. همان زامبی ها پشت میز می نشینند تا برای دیگران تصمیم بگیرند. چیزی که مردم ایران آن را «زندگی» معنی کرده اند، زندگی نیست. آنها یکدیگر را دوست ندارد. بیشتر آنها زامبی هستند. زامبی ها، پول پرست هایی هستند که روی هر چیزی قیمت می گذارند و زندگی را فقط از زیر گلو تا سر زانوهایشان می بینند.
فقط زامبی ها هستند که در استادیوم و پارک به تماشای اعدام می نشینند. زامبی ها هستند که وقتی پشت فرمان اتومبیل می نشینند وحشی می شوند و با خوی حیوانی خود رانندگی می کنند. تنها زامبی ها هستند که کارخانه تاسیس می کنند و آب کاه را داخل شیشه می ریزند و به جای آبلیمو روانه بازار می کنند. زامبی ها هستند که پراید را تولید می کنند و می خرند و سوار می شوند و خودشان و دیگران را می کشند. زامبی ها، کودکان را نمی بینند و نمی خواهند به این اهمیت بدهند که فکر و شعور و استعداد فرزندان شان چطور رشد خواهد کرد.
بعد از 14 سال خبرنگاری، از کشتن بزرگسالان زامبی خسته شده ام. می خواهم تلاش کنم تا کودکان امروز، زامبی های آینده نباشند. به همین دلیل از 23 بهمن ماه شغلم را تغییر می دهم تا بتوانم با تمام توان و انرژی که دارم، برای بچه ها وقت بگذارم. تمام تجربیاتی که در این سال ها کسب کردم را در این راه به کار می گیرم تا کودکان زامبی نشوند. می دانم که زامبی ها مقابل من ایستادگی خواهند کرد، اما شات گان برای همین مواقع ساخته شده است.

مراجعة جهاز سامسونج جلاكسي إس 5

تلقّى العرب الكتابة وهي على حالة من البداوة الشديدة، ولم يكن لديهم من أسباب الاستقرار ما يدعو إلى الابتكار في الخط الذي وصل إليهم، ولم يبلغ الخط عندهم مبلغ الفن إلا عندما أصبحت للعرب دولة تعددت فيها مراكز الثقافة ونافست هذه المراكز بعضها بعضاً على نحو ما حدث في الكوفة والبصرة والشام ومصر؛ فاتجه الفنان المسلم للخط يحسّنه ويجوّده ويبتكر أنواعاً جديدة منه.

وقد كان العرب يميلون إلى تسمية الخطوط بأسماء إقليمية لأنهم استجلبوها من عدة أقاليم فنسبوها إليها مثلما تنسب السلع إلى أماكنها؛ لذلك عُرف الخط العربي قبل عصر النبوة بالنبطي والحيري والأنباري، لأنه جاء إلى بلاد العرب مع التجارة من هذه الأقاليم. وعندما استقرّ الخط العربي في مكة والمدينة وبدأ ينتشر منها إلى جهات أخرى عُرف باسمَيهما المكي والمدني.

إلا أن الخط العربي لم يقدّر له أن ينال قسطاً من التجديد والإتقان إلا في العراق والشام، بعد أن فرغ المسلمون إلى التجويد والإبداع فيه بعد أن فتح الله عليهم البلاد، وأصبحت لهم عمارة وفنون، واحتاجوا إلى الدواوين. وما يقال عن العراق يمكن أن يقال عن الشام كذلك؛ فقد اتسعت رقعة الدولة في العصر الأموي، وأصبحت دمشق عاصمة الأمويين، وظهر في هذا العصر الترف والميل إلى البذَخ والتحضر، ونشطت حركة العمران، فظهرت الكتابات على الآنية والتحف، واعتُني بكتابة المصاحف وزَخرفتها.

وفي العصر العباسي ترسّخت الكتابة وازدهرت الخطوط وتنوعت واختص كل إقليم بنوع من الكتابة. وجدير بالذكر أن الأقلام (الخطوط) في ذلك العصر كانت تسمى بمقاديرها كالثلث والنصف والثلثين، كما كانت تنسب إلى الأغراض التي كانت تؤدّيها كخط التوقيع، أو تضاف إلى مخترعها كالرئاسي نسبة إلى مخترعه. ولم تَعد الخطوط بعد ذلك تسمى بأسماء المدن إلا في القليل النادر.

وكما جعل المصريون كتابتهم على ثلاثة أنواع: الهيروغليفي (الكهنوتي)، والهيراطيقي (الدواويني)، والديموطيقي (الشعبي). كذلك كان الأمر في خطوط العصر العباسي، فكان لكل خط اختصاصات معينة، ومن ذلك قلَم الطومار: وكان مخصصاً لتوقيع الخلفاء والكتابة إلى السلاطين؛ ومختصر الطومار وكان لكتابة اعتماد الوزراء والنواب والمراسم؛ وقلَم الثلثين وهو لكتابة الرسائل من الخلفاء إلى العمال والأمراء في الولايات؛ وقلم المدور الصغير وهو لكتابة الدفاتر، ونقل الحديث والشعر؛ وقلَم المؤامرات لاستشارة الأمراء ومناقشتهم؛ وقلَم العهود لكتابة العهود والبيعات؛ وقلَم الحرم للكتابة إلى الأميرات؛ وقلم غبار الحلية لكتابة رسائل الحمام الزاجل.

[review]

مراجعة جهاز سامسونج جلاكسي نوت

الخط العربي من البداوة إلى الفنون

تلقّى العرب الكتابة وهي على حالة من البداوة الشديدة، ولم يكن لديهم من أسباب الاستقرار ما يدعو إلى الابتكار في الخط الذي وصل إليهم، ولم يبلغ الخط عندهم مبلغ الفن إلا عندما أصبحت للعرب دولة تعددت فيها مراكز الثقافة ونافست هذه المراكز بعضها بعضاً على نحو ما حدث في الكوفة والبصرة والشام ومصر؛ فاتجه الفنان المسلم للخط يحسّنه ويجوّده ويبتكر أنواعاً جديدة منه.

وقد كان العرب يميلون إلى تسمية الخطوط بأسماء إقليمية لأنهم استجلبوها من عدة أقاليم فنسبوها إليها مثلما تنسب السلع إلى أماكنها؛ لذلك عُرف الخط العربي قبل عصر النبوة بالنبطي والحيري والأنباري، لأنه جاء إلى بلاد العرب مع التجارة من هذه الأقاليم. وعندما استقرّ الخط العربي في مكة والمدينة وبدأ ينتشر منها إلى جهات أخرى عُرف باسمَيهما المكي والمدني.

إلا أن الخط العربي لم يقدّر له أن ينال قسطاً من التجديد والإتقان إلا في العراق والشام، بعد أن فرغ المسلمون إلى التجويد والإبداع فيه بعد أن فتح الله عليهم البلاد، وأصبحت لهم عمارة وفنون، واحتاجوا إلى الدواوين. وما يقال عن العراق يمكن أن يقال عن الشام كذلك؛ فقد اتسعت رقعة الدولة في العصر الأموي، وأصبحت دمشق عاصمة الأمويين، وظهر في هذا العصر الترف والميل إلى البذَخ والتحضر، ونشطت حركة العمران، فظهرت الكتابات على الآنية والتحف، واعتُني بكتابة المصاحف وزَخرفتها.

وفي العصر العباسي ترسّخت الكتابة وازدهرت الخطوط وتنوعت واختص كل إقليم بنوع من الكتابة. وجدير بالذكر أن الأقلام (الخطوط) في ذلك العصر كانت تسمى بمقاديرها كالثلث والنصف والثلثين، كما كانت تنسب إلى الأغراض التي كانت تؤدّيها كخط التوقيع، أو تضاف إلى مخترعها كالرئاسي نسبة إلى مخترعه. ولم تَعد الخطوط بعد ذلك تسمى بأسماء المدن إلا في القليل النادر.

وكما جعل المصريون كتابتهم على ثلاثة أنواع: الهيروغليفي (الكهنوتي)، والهيراطيقي (الدواويني)، والديموطيقي (الشعبي). كذلك كان الأمر في خطوط العصر العباسي، فكان لكل خط اختصاصات معينة، ومن ذلك قلَم الطومار: وكان مخصصاً لتوقيع الخلفاء والكتابة إلى السلاطين؛ ومختصر الطومار وكان لكتابة اعتماد الوزراء والنواب والمراسم؛ وقلَم الثلثين وهو لكتابة الرسائل من الخلفاء إلى العمال والأمراء في الولايات؛ وقلم المدور الصغير وهو لكتابة الدفاتر، ونقل الحديث والشعر؛ وقلَم المؤامرات لاستشارة الأمراء ومناقشتهم؛ وقلَم العهود لكتابة العهود والبيعات؛ وقلَم الحرم للكتابة إلى الأميرات؛ وقلم غبار الحلية لكتابة رسائل الحمام الزاجل.

[review]

مراجعة سونى ريكس 100 عدسة افضل

[review]

يظن كثيرون خطأً أن الخط الكوفي قد نشأ في الكوفة، لذلك قد نسب إليها. والواقع أن هذا الخط الكوفي قد سُمي بهذا الاسم لعناية الكوفة به وليس لأنه نشأ فيها؛ حيث ازدادت حركة تهذيبه وتجميل حروفه وبهذا انفرد باسم “الخط الكوفي”. وأرجح الأقوال في تاريخ الخط الكوفي أنه اشتُقّ من الخط الحيري أو الأنبارى، وسبب تسميته بعد ذلك بالخط الكوفي لأنه خرج وانتشر في مدينة الكوفة إلى أنحاء مختلفة من العالم الإسلامي مع الجنود الفاتحين، وذلك في عصر ازدهار الكوفة.

وقد كان للكوفة نوعان أساسيان من الخطوط؛ نوع يابس ثقيل كان يسمى “الخط التذكاري”، وكان يستخدم في الكتابة على المواد الصلبة كالأحجار والأخشاب، ويتميز بالجمال والزخرفة، وكان يخلو أحياناً من النقط وترابط الحروف. ونوع ليّن تجري به اليد في سهولة، وهو الخط الذي انتهى إلى الكوفة من “المدينة” وكان يسمى “خط التحرير”، وكان مخصصاً للمكاتبات والتدوين والتأليف.

وقد نتج من المزج بين الخطين نوع ثالث يتصف بالرصانة والجمال، وهو “خط المصاحف” الذي يجمع بين الجفاف والليونة. وظل هذا الخط هو الخط المفضَّل طيلة القرون الثلاثة الهجرية الأولى.

وقد استنبطت من الخط الكوفي أنواع فنية وزخرفية، قسّمها مؤرّخو الفنون الإسلامية إلى “الكوفي البسيط”، و”الكوفي المورق”، و”الكوفي المضفر المترابط”، و”الكوفي المهندس”.

لحظه فرود اضطراری هواپیما در زاهدان

[jwplayer mediaid=”1468″]
پرواز مشهد به زاهدان حوالی ظهر شنبه، به علت باز نشدن چرخ های هواپیما مجبور به فرودگاه اضطراری در فرودگاه زاهدان شد.
به گزارش شبکه خبر؛ این هواپیما پس از مدتی پرواز در آسمان زاهدان، با مهارت خلبان و کمک نیروهای امدادی مستقر در فرودگاه به سلامت به زمین نشست.

‮ ‮یک سال مددکاری اجباری برای برلوسکونی

یعنی می شه من یه روز ببینم که اونایی که روزی مسئول بودن و قوانین رو زیر پا گذاشتن، در حال محاکمه از نوع عادلانه اش هستن.
یادم نمی ره پسری که 70 هزار تومن رو دزدید و چون رفت توی دوربین ها، محکوم به اعدام شد.
تکلیف اونایی که میلیاردها دلار رو برداشتن اما دیده نشدن چی هست ؟
تکلیف اونایی که بالاتر از پول و مال، جان رو دزدیدن و دیده نشدن چی هست ؟
لطفا این فیلم رو ببینید :

[jwplayer mediaid=”1451″]

سرمربی تیم فوتبال زنان ایران در فرانسه مربی مردان شد

AliHosseini_helena_costa_getty_nocredit

هلنا کاستا، سرمربی پرتغالی تیم ملی فوتبال زنان ایران، مربی تیم فرانسوی فوتبال مردان کلرمون فوت شد. این بالاترین موقعیت مربی‌گری در دنیای فوتبال مردان است که به یک زن سپرده می‌شود.
خانم کاستا از سال ۲۰۱۲ سرمربی تیم ملی فوتبال زنان ایران بوده است. او پیش‌تر هدایت تیم ملی زنان قطر و چند تیم باشگاهی را بر عده داشت.
این مربی ۳۶ ساله که سابقه مربیگری تیم جوانان بنفیکا را به عهده داشته از انتهای فصل رسما به کلرمون خواهد پیوست.
باشگاه تیم کلرمون که در لیگ دوی فرانسه قرار دارد با اعلام این خبر گفت: این مساله باید باشگاه را وارد دوره‌ای جدید کند.
پیش‌ از خانم کاستا، بالاترین رتبه‌ای که در فوتبال مردان به زن‌ها سپرده شده بود، مربیگری تیم ایتالیایی ویتربیس بود که در سال ۱۹۹۹ برای دو بازی به کارولینا موریکا سپرده شد. ویتربیس در سری C۱ ایتالیا رقابت می‌کرد.
خانم کاستا بین سال‌های ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۱ برای سلتیک استعدادیابی می‌کرده است.
سخنگوی باشگاه سلتیک در مورد هلنا کاستا می‌گوید: “او کارش را در باشگاه ما بسیار عالی انجام داد و می‌دانم که با ما کار کرد، با تعهد و فداکاری کار در باشگاه جدیدش را هم در بالاترین کیفیت به انجام خواهد رساند.”
نجات بلقاسم، وزیر امور زنان، جوانان و ورزش فرانسه در واکنشی به این خبر در توئیترش نوشت: “آفرین به کلرمون فوت برای درک این مطلب که موقعیت دادن به زنان، آینده فوتبال حرفه‌ای است.”
ورونیک سولیه، رئیس باشگاه حامیان، کلرمون در مورد این خبر گفت: “اول که بیانیه باشگاه را خواندیم تعجب کردیم، اما خوب که فکر می‌کنیم می‌بینیم که این خبر ما را خوشحال می‌کند.”
او در ادامه افزود: بنا به گفته مربیان دیگر، مدیریت پسرها در تیم میتواند مشکل باشد، تحت تعلیم مربی زن امکان این هست که کارشان را خیلی جدی نگیرند.
هلنا کاستا ۱۳ سال هدایت تیم جوانان نفیکا را بر عهده داشت. او همچنین برنده دو عنوان قهرمانی در لیگ فوتبال زنان شده است و تیم اودیولاس را در سال ۲۰۰۹ به قهرمانی لیگ دسته دو پرتغال رساند و باعث ارتقاء این تیم به دسته بالاتر شد.
تیم ملی فوتبال زنان قطر در سال ۲۰۱۲ با مربیگری هلنا کاستا با پیروزی ۴-۱ مقابل مالدیو به اولین موفقیت بین‌المللی رسید. اما در عین حال در رساندن تیم ملی فوتبال زنان ایران به جام جهانی ۲۰۱۵ ناموفق عمل کرد.
کلرمونت فوت، چهاردهمین تیم لیگ دسته دو فوتبال فرانسه است.

منبع : BBC فارسی

نجات سگ توسط هلکوپتر ( بالگرد )

داستان جالبیه ها، من که لذت می بینم وقتی می بینم توی یه جامعه و یا کشوری، بشر و سازمان های دولتی که مسئول امنیت جانی مردم اشون هستن، اینطور برای نجات یک حیوان و یا سگ تلاش و یا هزینه می کنن.
انسان این حس رو می کنه که وقتی به جان یک حیوان دیگه این همه ارزش قائل هستن، چه احترام و ارزشی به جان و رفاه جامعه انسانی خودشون دارن.
کمک کردن ذاتاً زیبا هست چه برسه این حس به پای یک سگ گذاشته بشه
فیلم زیر رو ببینید لطفا تا متوجه عرایض من بشین:

 

۱۰ رمز موفقیت به روایت ریچارد برانسون

علی حسینی-ریچارد برانسون 01

ریچارد برانسون در شانزده سالگی تحصیل را رها کرد و با کمک یکی از دوستانش مجله “دانش آموز” را راه انداخت. او بعدها، در دهه ۱۹۷۰، کمپانی “ویرجین رکوردز” را تاسیس کرد و مؤسس شرکت “ویرجین گروپ” هم هست. او در دهه ۱۹۸۰ شرکت هوایی “ویرجین آتلانتیک” را به وجود آورد و دهه ۱۹۹۰ شاهد “ویرجین موبایل” و “ویرجین ترین” نیز بود.
او یکی از موفق ترین بازرگانان در انگلستان و نمادی از کارآفرینی است. جدیدترین پروژه او “ویرجین گلکتیک” است که او امیدوار است روزی به یک شرکت گردشگری فضایی بدل شود.
این شما و این ده درس برتر او برای موفق بودن:
۱ – رویاهایتان را دنبال کنید و به خود شک نکنیدرؤیاهای خود را دنبال کنید، درگیر زندگی و چیزهای جدیدی شوید که برایتان جالب است. اگر می‌خواهید کار و کسبی به راه بیاندازید، مطمئن شوید که درباره سرگرمی مورد علاقه یا موضوعی باشد که برایتان جذاب است.
این‌طوری زندگی بهتری خواهید داشت. هدفتان انجام کاری، صرفاً برای پول درآوردن، نباشد.

علی حسینی-ریچارد برانسون 02

برانسون برای مجله خود برای افراد و مشاهیر بسیاری نامه فرستاد و بسیاری از آن‌ها دعوت او برای مصاحبه را پذیرفتند

فکر می‌کنم خیلی از افراد ایده‌های خیلی خوبی در ذهن دارند، ولی افراد اندکی می‌روند و واقعاً ایده‌هایشان را اجرا می‌کنند.
خیلی افراد هستند که به این فکر می‌کنند که حتماً فرد دیگری قبلاً این کار را کرده، یا هیچ وقت نمی‌توانی پول لازم برای این کار را فراهم کنی و یا اینکه در زندگی نباید خطر کرد.
دست آخر کسانی شانس یک زندگی هیجان انگیز و پر ارزش را خواهند داشت که می‌گویند همین الان می‌روم و این کار را می‌کنم.
۲ – یک تغییر مثبت بوجود بیاورید و یک کار خوب بکنیداگر می‌خواهید یک کارآفرین بشوید، اولین چیز لازم این است که ایده ای داشته باشید که بتواند تغییری مثبت در زندگی دیگران ایجاد کند. کسب و کار یعنی همین.
اگر صاحب کار و کسبی باشید، در موقعیتی هستید که بتوانید تغییرات بزرگی در این دنیا ایجاد کنید.
به نظر من این برای کارمندان یک شرکت هم خوب است، که از کار کردن در شرکتی که می‌دانند در دنیا کارهای خوبی انجام می‌دهد لذت ببرند.
۳ – به ایده‌هایتان ایمان داشته باشید و در کار خود از همه بهتر باشیدشما قطعاً باید به ایده‌های خود ایمان داشته باشید. اگر شخص احساس خوبی نسبت به کاری که می‌کند نداشته باشد و به آن افتخار نکند، انگیزه‌ای برای هیچ کاری نمی‌ماند. باید علاقه شدیدی به کاری که می‌خواهید بکنید داشته باشید و بتوانید دیگران را هم به آن علاقمند کنید.

علی حسینی-ریچارد برانسون 03

شرکت موسیقی برانسون در ابتدا کار خود را با پذیرش سفارش‌های پستی آغاز کرد

اگر یک ایده، ایده خوبی باشد، باید بتوانید آن را در دو یا سه جمله توضیح دهید و دو سه جمله خیلی راحت پشت یک پاکت نامه جا می‌شود.
اگر بنا نبود خط هوایی من از همه خطوط هوایی بهتر باشد، دلیلی برای راه اندازی آن نداشتم. باید اطمینان کنید که همه جنبه‌های کاری که می‌خواهید بکنید، از رقیب هایتان بهتر باشد.
۴ – لذت ببرید و هوای تیم تان را داشته باشیدمن ۱۰۰ درصد معتقدم که لذت بردن از کار بسیار مهم است، و اگر از کاری لذت نمی برید یعنی وقت آن رسیده که به سراغ کار دیگری بروید. از راس تا پایین چرخه اداری باید از کارشان لذت ببرند تا فضای کاری دلچسبی ایجاد شود.
اطمینان حاصل کنید که کسانی شرکت شما را اداره می‌کنند که عمیقاً به مردم اهمیت می‌دهند، به بهترین جنبه افراد دقت می‌کنند و در عوض انتقاد کردن، تشویق می‌کنند.
انسان‌ها چندان هم با گل‌ها فرق نمی‌کنند. اگر به یک گل آب بدهید شکوفا می‌شود و اگر آب ندهید، می خشکد و می‌میرد، من معتقدم که انسان‌ها هم همین گونه اند.
۵ – بیخیال نشویدبیخیال نشدن اهمیت بسیار زیادی دارد. در ماجراهایی که من داشته‌ام، مثلاً وقتی می‌خواستم با بالن از اقیانوس آرام بگذرم، موقعیت های بسیاری بوده که در آن‌ها فکر کنم احتمال زنده ماندنم ناچیز است.

علی حسینی-ریچارد برانسون 04

برانسون در سال ۱۹۸۹، آویزان به پایین یک هلیکوپتر وارد جزیره نکر شد تا با همسرش جون تمپلتن ازدواج کند

کارآفرینی بی شباهت به ماجراجویی نیست. شما با موقعیت های بسیاری روبرو خواهید شد که راه پس و پیش ندارید و باید روز و شب کار کنید تا به مشکلات مختلفی که سر راه یک شرکت قرار می‌گیرد غلبه کنید. روز بعد خود را جمع و جور کنید و سراغ کارهای دیگر بروید.
فکر می‌کنم من نسبتاً در مواجهه با شکست موفق باشم؛ معمولاً نمی‌گذارم ذهنم را برای بیش از یکی دو ساعت مشغول کند و هر آنچه در توانم باشد را صرف پرهیز از اشتباهات گذشته می‌کنم.
۶ – لیست های متعدد درست کنید و برای خود چالش های جدید ایجاد کنیدمن لیست های بسیاری برای خودم تهیه می‌کنم، چون فکر می‌کنم توجه به جزئیات کوچک است که یک شرکت استثنایی را از یک شرکت متوسط متمایز می‌کند. جزئیات خیلی مهم است و من فکر می‌کنم تعیین چالش ها و اهداف جدید برای خود هم مهم است.
معتقدم که ابتدای سال زمان خوبی است برای اینکه اهداف پیش روی خود در طول سال را بنویسید. اگر خود را سازماندهی نکنید و آنچه می‌خواهید بدست بیاورید را ننویسید، خطر آن وجود دارد که زمان از چنگتان برود و چیزی زیادی به دست نیاورده باشید.
۷ – برای خانواده تان زمان بگذارید و سپردن کارها به دیگران را بیاموزیدیکی از اولین کارهایی که به عنوان یک کارآفرین باید کرد، آموختن هنر سپردن کارها به دیگران است. کسانی را پیدا کنید که در اداره روزانه یک شرکت از شما بهتر باشند و با این کار وقت خود را، برای فکر کردن به موضوعات مهم‌تر و وقت گذراندن با خانواده، آزاد کنید.

علی حسینی-ریچارد برانسون 05

برانسون دو فرزند دارد: هالی و سام

این کار، مخصوصاً اگر فرزند دارید، خیلی مهم است. آنها تنها چیزی هستند که وقتی شما بروید از شما باقی می‌ماند.
من می‌دانم که کارآفرین موفقی ام، ولی مطمئن نیستم که می توانستم مدیر خیلی موفقی هم باشم. ذهن من همیشه به آینده فکر می‌کند و به ساختن چیزهای جدید فکر می‌کنم.
فکر می‌کنم بهتر است به مجرد اینکه چیزی را راه انداختم، فرمان آن را به فرد دیگری بسپارم. می‌توانم بروم و بیایم و کمی دردسر هم برای کارمندانم ایجاد کنم، ولی بهتر است کسب و کار روزانه را به فرد دیگری محول کنم.
۸ – تلویزیون را خاموش کنید، بروید بیرون و کاری بکنیدمادرم، ما را طوری تربیت کرد که برویم بیرون و برای خودمان کاری بکنیم، نه اینکه بنشینیم و کارهای دیگران را تماشا کنیم و تلویزیون نگاه کنیم. به نظرم این روش تربیتی خوبی بود. من زمان زیادی را با فرزندانم در جزایر کارائیب گذرانده ام و در آنجا هیچ وقت تلویزیون نگاه نمی‌کنیم.
جزیره نکر (در جزایر ویرجین بریتانیا) جایی است که در آن خود را از دنیای بیرون جدا می‌کنم و می‌توانم دغدغه هایم را فراموش کنم. ولی کارهایی که می‌کنم آن‌قدر به نظرم جذاب، با‌ارزش و هیجان انگیز است که هیچ وقت نمی‌خواهم کامل فراموششان کنم. چون خود را در جایگاه قدرتمند و چالش برانگیزی می‌بینم و نمی‌خواهم این موقعیت را هدر بدهم.
۹ – وقتی از شما بد می‌گویند، نشان دهید که اشتباه می‌کنند

علی حسینی-ریچارد برانسون 06

برانسون جلوی عکس بزرگی از “اسپیس شیپ ۲” فضانورد تجاری او در حال انجام آزمایش‌های فنی در بیابان موهاوی در کالیفرنیا است

افرادی هستند که به لباس افراد موفق آویزان می‌شوند و سعی می‌کنند با استفاده از نام آن‌ها چند کتاب بفروشند. چندان دلچسب نیست، ولی می‌دانید که اگر از آنها شکایت کنید و سر و صدا براه بیاندازید، فقط فروش کتابشان را بیشتر خواهید کرد. برای هم من هنر نادیده گرفتن چنین افرادی را آموخته‌ام.
به نظرم بهترین کار این است که به هر شکلی که می‌شود، اشتباه بودن گفته‌های آنان را نشان دهید. مثلاً کتاب خاصی (“برانسون: پشت نقاب” اثر تام باور)، می‌گوید که برنامه فضایی ما عملی نیست، در سال جاری اشتباه بودن ادعای آنها را ثابت خواهیم کرد.
۱۰ – کاری را بکنید که به آن عشق می ورزید و در آشپزخانه تان یک مبل داشته باشیدشما فقط یک بار زندگی می‌کنید، پس اگر من بودم، کاری را می‌کردم که بتوانم از آن لذت ببرم. شاید گفتنش از سوی من که مالک یک جزیره کوچک در کارائیب هستم کمی باور‌نکردنی باشد، ولی وقتی به آن جزیره می‌رویم، بیشتر وقت‌مان را در آشپزخانه می‌گذرانیم.
حقیقت این است که تا وقتی که آشپزخانه شما جای کافی برای یک مبل داشته باشد و شریکی در زندگی داشته باشید که به او عشق می ورزید، لزوماً به دیگر ملحقات زندگی احتیاجی ندارید.
پس اگر مشغول کاری هستید که به آن شدیداً علاقمندید، زندگی بسیار لذت بخش تری را برای شما به ارمغان می‌آورد تا اینکه صرفاً برای پول کار کنید.

ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻣﻦ ﭘﺴﺮ ﮐﯿﻢ ?

علی حسینی_پدر

 

ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺩﺍﺭ ﺑﺎﻧﮏ ﺑﻮﺩﻡ !
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﯾﻪ ﻗﺒﺾ ﺍﻭﺭﺩ ﺁﺧﺮﺍﯼ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺎﻧﮑﯽ ﺑﻮﺩ ، ﮐﻪ ﺍﯾﻨﻮ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﻦ .
ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ ﻭﻗﺘﺶ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺳﺎﯾﺖ ﻫﺎﺭﻭ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺎﺭ ﻣﻦ ﺏﺭﯾﺰﻡ !
ﮔﻔﺖ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻣﻦ ﭘﺴﺮ ﮐﯿﻢ !
ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻨﻮ ﻣﯿﮕﯽ؟ !
ﮔﻔﺘﻢ ﭘﺴﺮ ﻫﺮ ﮐﯽ ﺑﺎﺷﯽ ! ﺳﺎﻋﺖ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﺎﻧﮏ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺳﺎﯾﺘﻮ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ !
ﯾﻪ ﭘﻨﺞ ﺩﯾﻘﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺍﻭﻣﺪ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ ﮐﻬﻨﻪ ﻭ ﭼﻬﺮﻩ ﺭﻧﺠﻮﺩﻩ
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺑﺎﺑﺎﺷﻪ …
ﺑﻠﻨﺪﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺗﺤﻮﯾﻠﺸﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻗﺒﺾ ﻭ ﭘﻮﻟﺸﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮔﻔﺘﻢ :
ﭼﺸﻢ ﺗﻪ ﻗﺒﻀﻮ ﻣﻬﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻬﺶ ..
ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﻪ ﮐﺸﻮ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﻨﻢ …
ﭘﺴﺮﻩ ﮔﻔﺖ ﺩﯾﺪﯼ ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﻧﻪ ﺑﮕﯽ ﺑﻬﺶ !
ﺑﻌﺪﺵ ﺧﻨﺪﯾﺪ …
ﺑﺎﺑﺎﺵ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﻣﻦ ﻣﯿﺎﻡ
ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻢ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ ﺍﺯﺕ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺟﻠﻮﯼ ﺑﭽﻢ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﮐﺮﺩﯼ !
ﮔﻔﺘﻢ :
ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺗﻮ ﻧﺒﻮﺩ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺑﭽﺖ ﺑﻮﺩ …
ﺍﺯ ﺩﯾﺪﮔﺎﻩ ﺑﭽﻪ ﭘﺪﺭ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﺮﯾﻦ ﻓﺮﺩﯾﻪ ﮐﻪ ﺣﻼﻝ ﻣﺸﮑﻼﺗﻪ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﺮﯾﻦ ﻓﺮﺩ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﻮ
ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ
ﺧﻮﺏ ﻧﺒﻮﺩ ﻃﺮﺯ ﻓﮑﺮﺵ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩ !
ﭘــﺪﺭ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺑﻲ ﺟﺎﻳﻲ ﻧﺪﺍﺭﻱ ﻭ ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﺯﻳﺮ ﭘﺎﻳﺖ ﻧﻴﺴﺖ ….
ﺑﻲ ﻣِﻨَﺖ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻏﺮﻳﺒﮕﻲ ﻫﺎﻳﺖ ﻣﻲ ﮔﺬﺭﻱ ﺗﺎ ﭘﺪﺭ ﺑﺎﺷﻲ …
ﻭ ﭘﺸﺖ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﻳﺖ ﻓﻘﻂ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﻲ ﮐﻨﻲ …

زیباترین واژه ها را نثار بانوان می کنم / روزتان مبارک

علی_حسینی_روز_مادر

تنها یک روز را برای قدردانی از تو نامگذاری کرده اند، توئی که تمام لحظات زندگی ات، عمرت، جوانی ات، زیبائی ات و هر چه خوشی داشتی را به پای من گذاشتی،
مادر عزیزم! تمام زیباترین واژه های کائنات را بر لبانم می گذارم و بر مهر سجاده پایت بوسه می زنم و آنها را نثار شکوه نام بزرگ ات می کنم.
مادر عزیزم! با نفس تو زنده ام، قدم به قدم زندگی ام را با دعای خیر تو بر می دارم. خدایا ! نگاهت در نگاه مادرم، نگاه ات را ازمن دریغ نکن، گلچهره تمام مهربانی ها را به تو می سپارم، مادرم را حفظ کن و مادران سفر کرده را بیامرز.

بادکنک عشق

بادکنک_و_عشق

در سمیناری به حضار گفته شد اسم خود را روی بادکنکی بنویسید.
همه اینکارو انحام دادند و تمام بادکنک ها درون اتاقی دیگر قرار داده شد.
اعلام شد که هر کس بادکنک خود را ظرف 5 دقیقه پیدا کند.
همه به سمت اتاق مذکور رفتند و با شتاب و هرج و مرج به دنبال بادکنک خود گشتند ولی هیچکس نتوانست بادکنک خود را پیدا کند.
دوباره اعلام شد که این بار هر کس بادکنکی که برمیدارد به صاحبش دهد.
طولی نکشید که همه بادکنک خود را یافتند.
دوباره بلندگو به صدا درآمد که این کار دقیقاً زندگی ماست.
وقتی تنها به دنبال شادی خودمان هستیم به شادی نخواهیم رسید
در حالی که شادی ما در شادی دیگران است، شما شادی را به دیگران هدیه دهید و شاهد آمدن شادی به سمت خود باشید.

محکومیت شهرام جزایری پایان یافت

جزایری

کسی اسم جزایری یادش هست؟
یک جوان 29 ساله بود که با هوشمندی و فراست بسیار فهمیده بود که روش تولید ثروت در کشور کدام است و به قوه قضائیه، قوه مجریه، تقریبا تمام نمایندگان مجلس، اصلاح طلبان و اصولگرایان، بیت رهبری ( البته ظاهرا و بنا به روایتهای مختلف؛ نقطه اشتباهش هم همین بخش بوده )، مخالفان و موافقان، سپاه و پلیس، وزارتخانه های مختلف و همه و همه جز ابوعلی سینا و حافظ شیرازی رشوه داده بود و موفق شده بود میلیاردها ثروت تولید کند؟
من فکر نکنم کسی از سیاستمداران کشور نام او را در حافظه شان داشته باشند، معمولا خاطره های اینجوری را کسی به یاد ندارد، همه سیاستمداران فقط یادشان است که چقدر جنگیدند و فداکاری کردند و زندان رفتند، این چیزها را فراموش می کنند. شهرام جزایری عرب تقریبا یک ورژن نسبتا نجیب بابک زنجانی بود. خیلی هم بچه خوش قیافه و باحالی بود، دائما هم می خندید. پانزده سال قبل دستگیر شد و اتهامش هم تولید عادلانه پول بین کلیه مسئولین کشور بود.
شاید تنها سرمایه دار و مدیر اقتصادی تاریخ ایران بود که در توزیع پول بین کل حکومت عدالت را رعایت کرده بود. شهرام جزایری به 29 سال زندان محکوم شد و همین دیروز وکیل اش اعلام کرد که محکومیت او تمام شده. البته وکیل مذکور جور خیلی بدی این موضوع را اعلام کرد. انگار که چون محکومیتش تمام شده، خدای ناکرده انگار قرار است آزاد بشود.
مرد حسابی! آقای وکیل! در جمهوری اسلامی کی با تمام شدن زندانش آزاد می شود که این دومی باشد؟ توبه هم که نمی تواند بکند. چون جرم سیاسی نکرده، فامیل مسئولان کشور هم که نیست، اگر بود اصلا زندان نمی رفت. اصلا بهتر است در مورد او فکر نکنیم.
ابراهیم نبوی

مریلا زارعی و داستان کوتاه”یارانه نگیرید”

مریلا زارعی

صداقتی که جایش در عملیات رسانه‌ای ‘یارانه نگیرید’ خالی بود؛
من مریلا زارعی موظفم توصیه ام به مسئولین باشد نه مردم؛
شما امکانات رفاهی را در اختیار مردم قرار بدهید مردم خودشان یارانه نمی‌گیرند.
اما منی که جایم گرم است و سقفی بالای سرم دارم
و جایزه و دستمزد خوب هم میگیرم، نمیتوانم از عزیزی خواهش کنم که یارانه نگیرد.

 

به زودی قراره که در جزیره زیبای کیش – این نگین درخشان آبهای همیشه آبی خلیج فارس – نمایشگاه دام و طیور برگزاره بشه

توی این نمایشگاه VIV اروپا به صورت مستقیم شرکت میکنه و خود این موضوع، باعث اهمیت دوچندان برگزاری موفق خوب این نمایشگاه شده و اعتباره ویژه ای به اون داده.

سمیناری که در این خصوص و بررسی جنبه های اقتصادی اون برگزار شد بسیار خوب و پر بار بود ( البته تا قبل از پذیرایی ).

توی این سمینار معاون وزیر جهاد کشاورزی در بخش دام، دبیر انجمن جهانی علوم طیور ، دبیر انجمن تخم مرغ شناسنامه دار و تعدادی از شرکت های معتبر دیگه نیز حضور داشتند.

عکس هایی مختلفی رو با دوستان گرفتم که الان عکس خودم رو با آقای معصومی مدیریت شرکت تلاونگ ( سمت راست ) و آقای مدبری که یکی از چندین مدیر این شرکت ( سمت چپ ) هست رو براتون گذاشتم.

AliHosseini_Masoumi_Modaberi_01

این عکس زیر رو هم عکاس امون ییهو ازم گرفته، البته خوشم اومد از عکسه ها 🙂  به همین خاطر گذاشتمش توی سایت شخصی ام. باور کنید لذت بردم وقتی عکس رو دیدم. آدم واقعا خوشش می اد عکس های خوبی ازش گرفته شه ها . قاه قاه

AliHosseini_VIVIRAN_01

با آقای دکتر رودایتس ( Dr.roditis ) در همایش یکروزه wpsa در اصفهان آشنا شدم – این همایش با حمایت شرکت مرغ مادرجنوب خراسان ( با مدیریت حاج آقا خیریه ) و تلاش های بی وقفه جناب آقای مهندس مصطفوی برگزار شد
دکتر رودایتس از دانشگاه هلند و به عنوان نماینده WPSA به ایران معرفی شدند و در این همایش با موضوع تعیین سطح اقتصادی میزان بهینه پروتئین در تغذیه مرغ گوشتی، سخنرانی کردند.
سخنرانی ایشون در لینک زیر قابل مشاهده می باشد :
http://www.itpnews.com/fylm-v-sda/wpsa-2011-iran-isfehan-ep1.aspx?Itemid=424

 

سمت راست آقای باغبان زاده – مدیرعامل اجداد زربال

سمیناری تحت عنوان “استراتژی ها و تکنولوژی های نوین پیترسایم در ایران” در هتل المپیک تهران برگزار شد که البته جاش نیست در خصوص کیفیت و کمیت اون الان چیزی بگم یا بنویسم اما در کل می شه گفت که نمایش بدی نبود هر چند از شرکت پیترسایم-شاخه ایران، توقع بیشتری داشتم
شما می تونید عکس های این سمینار رو در لینک زیر ببینید
http://www.itpnews.com/aks/showlist-7.aspx?Itemid=429

ضمنا در این سمینار با آقای باغبان زاده هم عکسی رو به یادگار گرفتم که براتون گذاشتم.
چهره ایشون در صنعتی که من در اون مشغول به فعالیت هستم آشنا هست اما چون می خوام این عکس رو در سایت اصلی خودم که دوستان خوبم اون رو پیگیری می کنن قرار می دم؛ عرض می کنم که ایشون مدیر عامل شرکت زربال هستند و پیشنهاد می کنم به جای وقت گذاشتن به این که زربال چی هست و چی نیست رو از اینجا بخونید، توی گوگل سرچ کنید و هر اطلاعاتی که می خواهید رو پیدا کنید.

 

چِشم مادر

مادر من فقط يك چشم داشت . من از اون متنفر بودم …
اون هميشه مايه خجالت من بود اون براي امرار معاش خانواده براي معلم ها و بچه مدرسه اي ها غذا مي پختيك روز اومده بود  دم در مدرسه كه  منو با  به خونه ببره خيلي خجالت كشيدم .
آخه اون چطور تونست اين كار رو بامن بكنه ؟ روز بعد يكي از همكلاسي ها منو مسخره كرد و گفت مامان تو فقط يك چشم داره فقط دلم ميخواست يك جوري خودم رو گم و گور كنم .  كاش زمين دهن وا ميكرد و منو ..
كاش مادرم  يه جوري گم و گور ميشد…

روز بعد بهش گفتم اگه واقعا ميخواي منو بخندوني و خوشحال كني چرا نميميري ؟اون هيچ جوابي نداد….
دلم ميخواست از اون خونه برم و ديگه هيچ كاري با اون نداشته باشم
سخت درس خوندم و موفق شدم براي ادامه تحصيل به سنگاپور برم ،اونجا ازدواج كردم ، واسه خودم خونه خريدم ، زن و بچه و زندگي… از زندگي ، بچه ها و آسايشي كه داشتم خوشحال بودم تا اينكه يه روز مادرم اومد به ديدن من اون سالها منو نديده بود و همينطور نوه ها شو
وقتي ايستاده بود دم در  بچه ها به اون خنديدند و من سرش داد كشيدم كه چرا خودش رو دعوت كرده كه بياد اينجا  ، اونم  بي خبر
سرش داد زدم  :چطور جرات كردي بياي به خونه من و بجه ها رو بترسوني؟ گم شو از اينجا! همين حالا
اون به آرامي جواب داد :اوه  خيلي معذرت ميخوام مثل اينكه آدرس رو عوضي اومدم و بعد فورا رفت و از نظر  ناپديد شد .
يك روز يك دعوت نامه اومد در خونه من درسنگاپور براي شركت درجشن تجديد ديدار دانش آموزان مدرسه
ولي من به همسرم به دروغ گفتم كه به يك سفر كاري ميرم .
بعد از مراسم ، رفتم به اون كلبه قديمي خودمون ؛ البته فقط از روي كنجكاوي .همسايه ها گفتن كه اون مرده
اونا يك نامه به من دادند كه اون ازشون خواسته بود كه بدن به من

اي عزيزترين پسرم ، من هميشه به فكر تو بوده ام ، منو ببخش كه به خونت  اومدم و بچه ها تو ترسوندم ،خيلي خوشحال شدم وقتي شنيدم داري ميآي اينجا  ولي من ممكنه كه نتونم از جام بلند شم كه بيام تورو ببينم
وقتي داشتي بزرگ ميشدي از اينكه دائم باعث خجالت تو شدم خيلي متاسفم
آخه ميدوني … وقتي تو خيلي كوچيك بودي تو يه تصادف يك چشمت رو از دست دادي به عنوان يك مادر نمييتونستم تحمل كنم و ببينم كه تو داري بزرگ ميشي با يك چشم
بنابراين مال خودم رو دادم به تو
براي من اقتخار بود كه پسرم ميتونست با اون چشم  به جاي من  دنياي جديد رو بطور كامل ببينه
با همه عشق و علاقه من به تو، مادرت

منبع : نامشخص

موفقیت برای افراد کم رو و خجالتی

آیا دنیای موفقیت فقط به افراد برون‌گرا اختصاص دارد؟ مطمئناً خیر. درواقع، برون‌گراترین افراد معمولاً در خطر عدم آگاهی از آنچه که بر اطرافیانشان می‌گذرد هستند. افراد برون‌گرا و خودخواه، به حرف‌های هیچ‌کس گوش نمی‌دهند مگراینکه از آنها تعریف و تمجید کند یا ضمیرشان را ارضاء کنند. به‌همین‌خاطر احتمال موفقیت آنها کم است چراکه توانایی کسب علم آنها به‌ویژه درمورد اطرافیانشان محدود است.
واقعیت امر این است که غلبه بر کم‌رویی بسیار راحت‌‌تر از برون‌گرا بودن با ضمیری خودستا و گمراه است. از طرف‌ دیگر افراد خجالتی خیلی آرام با یک مشاهده ساده که خارج از درک فرد برو‌گرایی است که مسحور نفس خود می‌باشد، دستاورد شگرفی کسب می‌کند. البته در شرایط ایدآل فرد موفق باید بتواند برحسب شرایط و نیاز، هم درون‌گرا و هم برون‌گرا باشد. یک فرد برون‌گرای قدرتمند که می‌داند چه زمان باید گوش کند و چه زمان حرف بزند، و چطور از فرد ساکت کنارش چیز یاد بگیرد، در هر چه که بخواهد موفق خواهد شد. اگر کمی محجوبیت به شخصیتش اضافه کند فردی خواهد بود که نیاز به اثبات هیچ‌چیز ندارد چون خودبه‌خود موفقیت را به سمت خودش خواهد کشاند. افراد خجالتی هم می‌توانند در زمینه موردنظرشان موفق شوند و در بسیاری زمینه‌ها از افراد برون‌گرا پیش بیفتند.
اگر فردی درون‌گرا یا کم‌رو هستید، به سمت موفقیت پیش بروید درست است که کم‌رویی و خجالتی بودن موجب عقب ماندن فرد می‌شود. منظور من خجالتی بودن واقعی است نه کسی که فقط شخصیت آرامی دارد. اینکه کسی آرام و کم‌حرف باشد به این معنی نیست که خجالتی است. البته ممکن هم هست که اینطور باشد اما ممکن هم هست که آن فرد درحال گوش دادن یا نگاه کردن به شما باشد چون هنوز به شما یا کسی دیگر در جمع اطمینان ندارد. شاید هم فردی برون‌گرا و اجتماعی باشد اما در این جمع خاص ساکت است. این را از تجربه شخصی‌ام می‌گویم چون خود من می‌توانم کاملاً درون‌گرا و ساکت باشم و گاهی هم اگر موقعیت اقتضاء کند برون‌گرا، اجتماعی و بسیار خوش‌ مشرب شوم. در مورد من، چون آدم‌ها، طبیعت و بقیه چیزهای اطرافم را دوست دارم، دوست دارم نگاه کنم و یاد بگیرم. اما به‌‌خاطر خجالتی بودنم سالها پیش به‌عنوان مدیر پروژه انتخاب نشدم، از مسابقات ورزشی و اجتماعی باخبر نشدم و باز هم به همین دلیل نمی‌توانستم به دختر مورد علاقه ام نزدیک شوم. وقتی با کسی آشنا می‌شدم، آنها سریع درموردم نتیجه‌گیری می‌کردند که چون معمولاً ساکت و آرام هستم، پس فردی خجالتیم. اشتباه می‌کردند اما ممکن است در برخی موارد هم حق با آنها باشد.
یک چیزی که از آن تجربیات یاد گرفتم این بود که آنهایی که بیشتر نگاه می‌کنند و گوش می‌دهند و کمتر حرف می‌زنند می‌توانند صاحب مقام‌ و قدرت شوند. این یعنی حتی کسی که واقعاً خجالتی است، آنهایی که زود از خجالت قرمز می‌شوند و درجمع اصلاً حرف نمی‌زنند، می‌توانند در هر چه که بخواهند افرادی قدرتمند شوند. یادتان باشد، توانا بود هر که دانا بود و فرد درون‌گرای خجالتی خیلی بهتر از فرد برون‌گرا می‌تواند کسب علم و دانش کند. نظر عموم است که افراد خجالتی خیلی درمورد شخصیت انسان می‌دانند، گرچه شهامت این را ندارند که با افراد زیادی ارتباط برقرار کنند. حتی اگر این افراد خیلی خجالتی کمی زندگی اجتماعی داشته باشند، می‌توانند مدیران بخش منابع انسانی و روانشناسانی فوق‌العاده شوند فقط به این خاطر که خیلی بهتر از افراد برون‌گرا می‌توانند انسان‌ها را تحلیل کنند. همچنین می‌توانند کارهایی را انتخاب کنند که نیاز به روابط‌عمومی زیاد دارد چون نیاز دارند به خودشان ثابت کنند که می‌توانند آنکار را انجام دهند.
افراد درون‌گرا می‌توانند توجه فوق‌العاده‌ای به یادگیری نشان دهند و چون شنونده‌هایی عالی هستند می‌توانند خیلی به دیگران کمک کنند. به مرور زمان، مردم خیلی بیشتر از افراد برون‌گرا که کاری نمی‌کنند جز خودستایی، به آنها احترام می‌گذارند. تنها چیزی که این افراد به آن نیاز دارند کمی جرات و شهامت برای برداشتن قدم اول است و وقتی این قدم را برداشتند، همه دانشی که طی سالها کسب کرده‌اند به آنها در پیش رفتن در مسیری که انتخاب کرده‌اند کمک خواهد کرد.

منبع: http://dokhtaranpesaran.com

شرکت پشتیبانی اموردام تعهدات قرارداد خود را شکست

علی حسینی – شرکت پشتیبانی امور دام شباهنگام و طی یک جلسه ای بدون حضور نمایندگان تشکل ها و اصناف صنعت مرغداری و دامپروری، قیمت جدیدی را برای سویا و ذرت تعیین نمود و آن را طی نامه شماره 66502 / 25 / 43 ( نا خوانا ) مورخ 06 / 07 / 1392 به مدیرکل/مدیر/سرپرست پشتیبانی امور دام استانها اعلام نمود
در نامه فوق شرایط فروش قیمت ذرت 950 تومان و کنجاله سویا 1800 تومان در هر کیلو اعلام شده است و این در حالی است که قیمت توافق شده که از روی آن فاکتور نهایی و قطعی از سوی شرکت پشتیبانی اموردام صادر شده بود برای ذرت به ازای هر کیلو 700 تومان و برای سویا 1050 تومان بوده است
امروز 7 مهر ماه 1392 ذرت در بورس آمریکا در هر تن 1800 دلار و کنجاله سویا در هر تن 4600 دلار بوده است که بنا به اعلام کارشناسان و  با احتساب قیمت دلار در ایران و قیمت تقریبی تمام شده آن، قیمت باید برای سویا در ایران بین هر کیلو 1350 تا 1400 به قیمت روز باشد و قیمت ذرت بین 650 تا 720 و نهایتا 750 تومان در هر کیلو به قیمت روز باشد.
این در حالی است که شرکت پشتیبانی امور دام به هیچ دلیل شرعی و هیچ دلیل قانونی، قیمت قطعی خود در حواله های صادره قبلی را باطل اعلام کرده و اظهار داشته است خریداران با پرداخت باقی مانده قیمت جدید، می توانند حواله های خرید جدیدی را تهیه نمایند.{tor_sutitle} مرغداران و دامپروران ما که سایه هیچ حمایتی را ندیدند؛ حداقل حق مسلم آنها را پایمال نکنید!{/tor_sutitle}
سئوال اینجاست:
آیا قراردادی که قیمت فروش در آن به صورت قطعی تعیین شده است، به همین سادگی به صورت یک طرفه قابل فسخ است ؟
قدرت فسخ قرارداد و مسئولیت آن را چه کسی به شرکت پشتیبانی داده است که هر زمانی که اراده می کند، آن را ابطال می نماید ؟
آیا اگر دولت طی قراردادی متحمل ضرری می شود، باید قرارداد را با هر اختیاراتی فسخ کند و یا برای جبران ضرر، از وضعیت اضطراری تولیدکنندگان که در فارم های پرورشی خود موجود زنده دارند و سر به هر شمشیری می نهند تا سرمایه خود را از دست ندهند سوء استفاده کند؟
آیا آن بذر امیدی که در دل تولید کننده کاشته ایم را باید در یک جلسه شبانه تبدیل به تخم بی اعتباری و بی اعتمادی و نا امیدی کنیم ؟
آیا تولیدکنندگانی که بیش از یکماه انتظار داشته اند تا ذرت و سویای خود را دریافت نمایند و هر آنچه گفتید را انجام دادند و هر آن سازی که زدید را رقصیدن را باید اینگونه مانند مترسک با آنها رفتار کنید؟{tor_sutitle}به راستی اگر قیمت ذرت و کنجاله سویا کاهش داشت، شرکت پشتیبانی امور دام اقدام به بازپرداخت اضافه دریافت خود می نمود؟{/tor_sutitle}
آیا نصایاح حمایت از تولیدکنندگان داخلی را باید با شکستن عهد به سرانجام رساند ؟
آیا چون مرغداران نیاز مبرمی به این نهاده ها دارند ما شرکت پشتیبانی اموردام افسار شکم این مرغ ها را در دست دارد هر رفتاری را که به صلاح و سود مالی آن مربوط می شود را می تواند انجام دهد ؟ به راستی نام پشتیبانی در کجای این تصمیم پیدا می شود ؟
مرغداران و دامپروران ما که سایه هیچ حمایتی را ندیدند؛ حداقل حق مسلم آنها را پایمال نکنید!
پولی که نزدیک به دو ماه در دست شرکت پشتیبانی بود، پولی که با قرض و وام و تلاش به دست آمده بود، اکنون بدون سود سرمایه، تبدیل به نطفه نا امیدی در دل تولیدکنندگان دولتی شد که ندای امید را سر می دهد. دولتی که سخنان زیبایش، جهان را وادار به صلح کرده، اکنون در دل تولیدکنندگان خود، تولیدکنندگان مهمترین منبع پروتئین جمعیت خود، نقطه ای سیاه قرار داده است که اگر هر چه سریعتر به این تخلف رسیدگی نشود، این نقطه سیاه تبدیل به زخمی می شود که دیگر پاک نخواهد شد. زخمی که خنجر آن از دست یک دوست خورده است.
به راستی اگر قیمت ذرت و کنجاله سویا کاهش داشت، شرکت پشتیبانی امور دام اقدام به بازپرداخت اضافه دریافت خود می نمود؟
بهتر است روسای شرکت پشتیبانی امور دام که مکررا نشان داده اند پشتیبانی از امور دام  را به صورت واقعی انجام نداده اند، این بار حق مرغداران و دامپروران را به آنها برگردانند و آن حمایتی که بنا به مسئولیت اشان بر عهده اشان قرار داده شده است را به جا آورند.
شما می توانید تصویر نامه ای را که بند شماره 3 آن، آب پاکی را به دست تولیدکنندگان ریخته است را در زیر مشاهده کنید

( در متن عکس در خصوص بند 3 شبهه ای ایجاد شد که آیا این موضوع در خصوص مرغداران هم صدق می کند که با روسای چند اتحادیه و انجمن در سراسر کشور مصاحبه شد و همگی اعلام داشتند که برای دریافت مراجعه نموده و به همگی پاسخ داده شده است که باید حواله جدید با قیمت جدید دریافت نمایند )
همچنین نامه فوق برای ملاحظه دفتر مقام معظم رهبری جهت دریافت فتوای شرعی این ابطال قرارداد از سوی شرکت پشتیبانی اموردام ارسال شده است.

itp_poshtibani.jpg

میزبان خدا

ظهر یک روز سرد زمستانی، وقتی امیلی به خانه برگشت، پشت در پاکت نامه ای را دید که نه تمبری داشت و نه مهر اداره پست روی آن بود. فقط نام و آدرسش روی پاکت نوشته شده بود. او با تعجب پاکت را باز کرد و نامه ی داخل آن را خواند
امیلی عزیز»
عصر امروز به خانه تو می آیم تا تو را ملاقات کنم
با عشق، خدا»

امیلی همان طور که با دست های لرزان نامه را روی میز می گذاشت، با خود فکـر کرد که چـرا خـدا مـی خواهد او را ملاقات کند؟ او که آدم مهمی نبود.
در همین فکرها بود که ناگهان کابینت خالی آشپزخانه را به یاد آورد و با خود گفت:« من، که چیزی برای پذیرایی ندارم!» پس نگاهی به کیف پولش انداخت. او فقط 5 دلار و 40 سنت داشت. با این حال به سمت فروشگاه رفت و یک قرص نان فرانسوی و دو بطری شیر خرید.
وقتی از فروشگاه بیرون آمد، برف به شدت در حال بارش بود و او عجله داشت تا زود به خانه برسد و عصرانه را حاضر کند. در راه برگشت، زن و مـرد فقیـری را دیـد که از سـرمـا مـی لرزیدند. مرد فقیر به امیلی گفت:« خانم، ما خانه و پولی نداریم. بسیار سردمان است و گرسنه هستیم. آیا امکان دارد به ما کمکی کنید؟»
امیلی جواب داد:« متاسفم، من دیگر پولی ندارم و این نان ها را هم برای مهمانم خریده ام.»
مرد گفت:« بسیار خوب خانم، متشکرم» و بعد دستش را روی شانه همسرش گذاشت و به حرکت ادامه دادند
همان طور که مرد و زن فقیر در حال دور شدن بودند، امیلی درد شدیدی را در قلبش احساس کرد. به سرعت دنبال آنها دوید: « آقا، خانم، خواهش می کنم صبر کنید.» وقتی امیلی به زن و مرد فقیر رسید، سبد غذا را به آنها داد و بعد کتش را درآورد و روی شانه های زن انداخت
مرد از او تشکر کرد و برایش دعا کرد. وقتی امیلی به خانه رسید، یک لحظـه ناراحت شـد چون خـدا می خواست به ملاقاتش بیاید و او دیگر چیزی برای پذیرایی از خدا نداشت.
همـان طور که در را بـاز می کرد، پاکت نامه دیگری را روی زمین دید. نامه را برداشت و باز کرد

« امیلی عزیز،
از پذیرایی خوب و کت زیبایت متشکرم،
با عشق، خدا»

جذابیت

فریبندگی یعنی اینکه بتوانید دیگران را به سوی خود جذب کنید. این خصلت اخلاقی به مرور زمان بدست می آید، از آنجایی هر یک از افراد در زمان تولد با میزان مختلفی جذابیت پا به این دنیا می گذارند می توان گفت که درصد بسیار زیادی از جذابیت اکتسابی است و با کمی تمرین به راحتی قابل دسترسی خواهد بود. مانند رقصیدن هر چه بیشتر تلاش کنید، موفق تر خواهید بود. تلاش و توجه تمام و کمال به نیازها و خواست های دیگران می تواند به شما این اطمینان را بدهد که به چهره یک فرد جذاب تبدیل شده اید.
مراحل :
1- طرز ایستادن خود را تصحیح کنید. اگر شرایط بدنی شما در حد مطلوب قرار داشته باشد، گویای این مطلب است که یک فرد با اعتماد به نفس بالا هستید، حتی اگر از درونتان هم یک چنین احساسی نداشته باشید. در زمان راه رفتن باید محکم و ثابت قدم بردارید. کمرتان کاملاً صاف باشد، و شانه ها به سمت عقب گرایش داشته باشند. شاید در ابتدا زمانیکه یک چنین وضعیتی را تمرین می کنید برایتان قدری عجیب و دشوار باشد، اما پس از سپری شدن چند روز به آن عادت پیدا می کنید.
2- ماهیچه های صورت را رها کنید. سعی کنید ماهیچه های صورتتان را رها کنید تا صورت، حالت طبیعی و دلپذیر خود را داشته باشد. با این چهره می توانید رو به دنیا کنید و به همگان بگویید که از هیچ چیز نمی هراسید.
3- ارتباط برقرار کنید. هنگامیکه با فرد دیگری روبرو می شوید، با چشم های خود با او ارتباط برقر کنید، سرتان را به نشانه تائید تکان دهید، لبخند بزنید و شادی خود را به او انتقال دهید. اصلاً نگران عکس العمل فرد مقابل نباشید و البته در عین حال باید به یاد داشته باشید که در این کار زیاده روی نکنید.
4- نام افراد را به خاطر بسپارید. زمانیکه برای اولین بار کسی را ملاقات می کنید سعی کنید که نام او را به خاطر بسپارید.  این کار برای خیلی از افراد دشوار است. زمانیکه نامشان را می گویند، آنرا چندین مرتبه با خود تکرار کنید تا نامشان در ذهنتان باقی بماند و سپس نام خود را نیز به آنها بگویید؛ به عنوان مثال سلام “سارا” من “مانی” هستم. زمانی هم که با آنها خداحافظی می کنید، باز هم سعی کنید چند مرتبه دیگر نام آنها را تکرار کنید تا به طور کامل در ذهنتان باقی بمانند. هر چقدر بیشتر نام آنها را تکرار کنید، بیشتر به یادتان می ماند و طرف مقابل هم احساس می کند که او را بیشتر دوست می دارید و احتمال این امر که با شما بیشتر گرم بگیرد افزایش پیدا می کند.
5- به دیگران علاقمند باشید. اگر شما یکی از آشناهای قدیمی را ملاقات کردید به عنوان مثال یک همکار، همکلاسی، دوست یکی از دوستان و … در مورد خانواده و علاقمندی های جدید آنها سوالاتی مطرح کنید. اسم افراد نزدیک به آنها را بپرسید و نام آنها را به خاطر بسپارید. مطرح کردن یک چنین مسائلی، موضوعات جدیدی برای صحبت کردن در اختیار شما قرار می دهد و آنوقت مجبور نیستید که تنها در مورد کار و کلاس های درسی با هم صحبت کنید. می توانید تا حدودی در مورد خودتان نیز صحبت کنید. در تمام طول بحث خودتان را علاقمند نشان دهید و نشان دهید که تمایل دارید به گفتگوی خود با او ادامه دهید.
6- گفتگو در مورد موضوعات مناسب. باید در مورد موضوعاتی صحبت کنید که طرف مقابل به آنها علاقه دارد، حتی اگر خودتان هم علاقه شدید به آنها نداشتید، بازهم این کار را ادامه دهید. به عنوان مثال اگر در یک جمع ورزشی قرار گرفتید، در مورد بازی دیشب یا گل کردن تیمی که به تازگی وارد لیگ شده صحبت کنید. اگر با کسانی هستید که به سرگرمی های مختلفی علاقمند هستند، می توانید در مورد سرگرمی های مورد علاقه آنها از جمله ماهیگیری، بافتنی، کوهنوردی، و سینما صحبت کنید.
هیچ کس از شما انتظار ندارد که در تمام زمینه ها یک متخصص باشید، باید به آنها بگویید که فقط به دلیل علایق شخصی است که تمایل دارید در مورد موضوعات مختلف با دیگران به بحث و گفتگو بنشینید. ذهن خود را باز کنید، اجازه دهید تا دیگران توضیحات لازم در مورد موضوعات مختلف را برای شما بازگو کنند. روراست باشید و به آنها بگویید که دانشتان در مورد برخی چیزها محدود است و بدتان نمی آید که چیزهای بیشتری در مورد آن مبحث یاد بگیرید.
7- به جای غیبت کردن دیگران را تکریم کنید. اگر در جمعی در حال صحبت کردن هستید که همه افراد به نحوی در مورد یک شخص بخصوص در حال غیبت کردن هستند، بد نیست شما چیزی در مورد آن بگویید که دوست می دارید. گفتن چیزهایی که در دیگران دوست می دارید می تواند 100% شما را تبدیل به یک فرد جذاب کند. در عین حال با این کار می توانید حس اعتماد دیگران را نیز به خود جلب کنید. همه اطرافیان به این نتیجه می رسند که شما هیچ وقت ایده ی بدی نسبت به دیگران ندارید. همه به این نتیجه می رسند که آبرویشان در دست شما محفوظ خواهد بود.
8- دروغ نگویید. شاید به دلایلی دروغ بگویید اما مدارک و شواهدی وجود دارد که بر خلاف گفته های شماست.  اگر به مریم بگویید که عاطفه را دوست دارید و به نسیم بگویید که عاطفه را دوست ندارید، مطمئن باشید که مریم و نسیم با هم صحبت می کنند، حرف های شما را با هم در میان می گذارند، و با این کار اعتبارتان را نزد آنها از دست خواهید داد، و از آن به بعد هم دیگر هیچ کس حرف های شما را باور نخواهد کرد.
9- با صداقت از دیگران تعریف و تمجید کنید. این کار خصوصاً در ارتقای عزت نفس دیگران نقش مهمی را بازی میکند. چیزهایی که خوشتان می آید را انتخاب کنید و در هر شرایطی به آنها اشاره داشته باشید. اگر از کاری و یا از کسی خوشتان می آید راهی برای بیان آن پیدا کنید و فوراً به آن اشاره کنید. اگر برای انجام این کار بیش از اندازه صبر کنید، ممکن است حرف های شما قدری ریاکارانه جلوه کنند. زمانیکه احساس می کنید با تشویق های خود می توانید زمینه پیشرفت را برای آنها فراهم آورید، حتماً این کار را انجام دهید و از آنها تعریف کنید. اگر احساس میکنید که چیزی در مورد فردی تغییر پیدا کرده است (به عنوان مثال مدل مو، طرز لباس پوشیدن و .. به آن توجه کنید و چیزی را که در مورد آن خوشتان آمده، به زبان بیاورید. اگر مستقیماً سوالی می پرسید، با خوشرویی آنرا بیان کنید و سپس سوال خود را با یک تعریف بجا به پایان برسانید.
10- در پذیرش تعریف و تمجید مهربان باشید. این فکر را که برخی از تعریف و تمجید ها هدف خاصی را در پس خود دارند را از ذهن بیرون کنید. در قبول هر نوع تعریف و تمجیدی پرحرارت و علاقمند ظاهر شوید. خیلی بیشتر از گفتن یک “خیلی ممنون” ساده پیش بروید و آنرا با جملاتی نظیر: “خوشحالم که خوشت آمده” و یا “خیلی مهربانی که به این مورد اشاره کردی” همراه کنید. این عبارات خودشان می توانند به عنوان نوعی تعرف و تمجید در جواب تعریف های فرد مقابل به شمار روند. در عین حال باید دقت داشته باشید که برداشت بدی از تعریف های دیگران نکنید. به عنوان مثال اگر کسی به قصد تعریف از شما گفت: “نمیدانی چقدر دلم می خواست که من هم به اندازه تو … بودم” شما نباید در جواب او بگویید من اصلاً هم یک چنین خصوصیتی را نداشته و ندارم و احساس می کنم که برداشت تو در این مورد غلط بوده و قضاوت نادرستی داشتی.”
11- تن صدای خود را کنترل کنید. یکی از نکات ضروری که باید همواره به خاطر داشته باشید، ماهیت صحبت کردن است. برخی از افراد هستند که در درون خود احساس ناامنی می کنند و به راحتی نمی توانند تعریف و تشکر دیگران را پذیرا شوند. در مورد یک چنین افرادی بیشتر باید دقت کنید و روان و سلیس با آنها صحبت کنید. اگر تمایل داشتید به آنها بگویید که “امروز زیبا شده اید” تن صدایتان باید همانطوری باشد که می گویید: “امرور روز زیبایی است.” هر گونه تغییر در تن صدا و نحوه بیان کردن آن، این شک را در آنها بوجود می آورد که گفته های شما از سر صدق و درستی نیست. می توانید برای تمرین، صدای خود را روی نوار ضبط کنید و چند مرتبه آنرا گوش کنید تا متوجه هر گونه تغییری بشوید. از خودتان سوال کنید که صدای شما نشان می دهد که از روی صداقت صحبت می کنید؟ تا زماینکه به یک عبارت خالصانه و صادقانه نرسیده اید، به ظبط کردن صدای خود ادامه دهید.
چند نکته :
•همیشه خونسرد باقی بمانید. قصد شما خوشحال کردن دیگران است و نباید به این موضوع فکر کنید که ممکن است آنها در قبال شما چه واکنشی نشان داده و چه خیال بافی هایی در ذهن خود انجام دهند. اگر این کار را انجام دهید، آنوقت تمام تاثیر این کار بر روی صورت شما نمایان خواهد شد، و تبدیل به فردی می شوید که فقط در پی راضی کردن اطرافیانش است. کسی که نیازهای شخصی اش را زیر پا می گذارد تا دیگران دوستش بدارند. باید همیشه به خاطر داشته باشید که مردم آنقدر کارهای متنوع دارند که نمی توانند که همواره به شما فکر کنند. بیشتر اوقات در مورد خودشان و کارهایی که باید انجام دهند، فکر می کنند.
•میزان جذابیتی که می توانید بدست آورید، به میزان خلاقیت شما در تحسین کردن دیگران بستگی دارد. تعریف ها و تحسین های خود را با لحنی قاطع اما در عین حال شاعرانه بیان کنید. هیچ اشکالی ندارد که چند قطعه از قبل آماده شده را در ذهن داشته باشید تا در زمان تحسین کردن از فردی بیان کنید، اما افراد جذاب کسانی هستند که بتوانند در همان لحظه چیزی را ابداع کنند و نوآوری به خرج دهند. اگر ذهن شما خلاقیت داشته باشد و دائماً ابداع و نوآوری کنید، دیگر نگران تکرار مکررات هم نخواهید شد.
•گاهی اوقات مجبور می شوید عقایدی را بیان کنید که شاید کمتر اتفاق می افتد دیگران نظر مثبتی نسبت به آن داشته باشند. در چنین شرایطی می توانید این کار را با قدری شوخی بیامیزید. شوخی و خنده مانند قاشق پر از شکری هستند که به بیمار کمک می کنند دارو را راحت تر فرو ببرد.
•همدلی یکی از ملزومات بی چون و چرای جذابیت است. باید بدانید که چه چیزهای اطرافیانتان را خوشحال میکنند و چه مواردی موجبات ناراحتی آنها را فراهم می آورند، آنوقت می توانید بهترین انتخاب را در مورد آنها داشته باشید.
•اگر احساس می کنید که به یکباره نمی توانید عضلات صورت خود را رها کنید، می توانید این کار را از شانه های خود شروع کنید، اگر از جای اصلی خود بالاتر آمده باشند، نشان دهنده این مطلب هستند که شما قدری عصبی هستید. آنها را به سر جای خودشدان بازگردانید، ژست عمومی بدن خود را تصحیح کنید، نفس عمیقی بکشید و لبخند بزنید.
هشدار :
•از بحث و جدل بپرهیزید. حتی اگر نیمی از افراد با شما مواق باشند، باز هم شما نمی توانید جذابیت 100% پیدا کنید. چیزهایی که بر زبان می آورید باید برای تمام افراد خوشایند باشند. زمانی که احساس کردید دلتان می خواهد در یک بحث شرکت کنید، از خودتان بپرسید که: “آیا واقعاً لازم است که در همین لحظه، نظر خودم را مطرح کنم؟” اگر احساس می کنید که هیچ گونه الزامی در این کار وجود ندارد، بنابراین قدری بذله گویی کنید و مطرح کردن نظر خود را بگذارید برای یک وقت دیگر.
•هیچ گاه به جوک هایی که خودتان تعریف می کنید، نخندید. این کار سیمای قشنگی ندارد. می توانید لبخند بزنید؛ همین کفایت می کند، اصلاً هم ناراحت نشوید اگر هیچ کس به آن نخندید. گاهی اوقات افراد متوجه جوک نمی شوند. این امر باید برای خود آنها ناراحت کننده باشد که متوجه منظور شما نشده اند. هدف شما صرفاً خوشحال کردن آنها بوده است.
•هیچ گاه در مورد مسائل مختلف توضیح بیش از اندازه ندهید چون صرفاً ارزش گفته های خود را از بین می برید. این کار نشان دهنده این مطلب است که شما از اعتماد به نفس پایینی برخوردار هستید و به سختی می توانید باور کنید که دیگران حرف های شما را متوجه شده اند. همچنین ممکن است این سوء تفاهم را نیز ایجاد کند که شما به مخاطبان خود اعتماد ندارید و تصور می کنید که آنها متوجه منظورتان نمی شوند و خودتان قصد دارید به جای آنها تصمیم بگیرید. زمانیکه نکات غیر ضروری را از گفته های خود حذف می کنید، مردم با اشتیاق بیشتر به حرف های شما گوش می دهند. با این کار ممکن است که برای کسب اطلاعات بیشتر نیز وارد بحث شده و سوالاتی را مطرح کنند. باید اعتماد کنید که مخاطبانتان حساب دو دوتا چهارتا سرشان می شود.
•برخی از افراد هستند که مقوله تکبر و جذابیت را اشتباه می گیرند. درحقیت باید دانست که تکبر نقطه مقابل جذابیت است. جذابیت حس رضایت دیگران را بر می انگیزد، اما تکبر فقط می خواهد حس رضایت فردی را برانگیزاند. تکبر افرادی را جذب می کند که در وجود خود ناامنی هایی دارند، اما جذابیت توانایی جذب تمام افراد را دارد.

منبع : اعلام نشده است

اشتباه موردی

کارمندی به دفتر رییس خود رفت و گفت: «معنی این کار چیست؟ شما این ماه 200 دلار کمتر از چیزی که توافق کردیم به من دادید.»
رییس پاسخ داد: «میدانم، ولی من ماه پیش 200 دلار بیشتر به تو پرداخت کردم و هیچ شکایتی نکردی.»
کارمند گفت: «درسته، من اشتباهات موردی را میتوانم بپذیرم، ولی وقتی بصورت عادت شود وظیفه خودم میدانم به شما گزارش کنم!»

نقطه آغاز، اینجاست، همین جا

زندگی فرآیند ساختن است آنچه امروز انجام می‌دهید برآنچه فردا خواهید داشت تاثیر می‌گذارد
زندگی در یک محوطه بسته بیست‌و چهار ساعته اتفاق نمی‌افتد. نتیجه فردا ثمره تلاش امروز است .
ترک یک عادت ناشایست,‌ گذراندن ساعتی در کنار خانواده , تعیین اهداف ,‌پس‌انداز پول یا خرج کردن آن , ورزش کردن ,‌وسعت بخشیدن به دامنه ذهن و هر تصمیم دیگری که امروز می‌گیرید بر فردای شما تاثیر خواهد گذاشت.
خیلی‌ها غافل از آن هستند که مهم آن چیزی‌ست که امروز انجام می‌دهیم شما می‌توانید چند صباحی را کج‌دار و مریز و بی‌خیال بگریزید, اما دیر یا زود باید حساب پس بدهید.
می‌توانید صورت‌حساب‌ها را نپردازید, سرکارنروید و مشکلاتتان را به دوش این و آن بیندازید , اما فقط یکی دو ماه , و بعد یک روز دیوارها فرومی‌ریزند و شما هاج و واج و حیران می‌مانید که چرا دیگر کار برایتان جالب نیست , چرا پولی در بانک ندارید و چرا هیچ‌کس دیگر مثل گذشته صمیمی نیست .
آنوقت زندگی به یادتان می‌آورد که اینها پیامدهای همان روزهای بی‌خیالی است.

هرجا که هستید همان‌جا نقطه آغاز است, تلاش بیشتر امروز, سازنده فردای متفاوت شماست.

عکس هایی از زندگی خصوصی مقامات ایرانی

عکس‌های غیر رسمی مقامات سیاسی همیشه مورد توجه شهروندان بوده‌اند. این مجموعه نگاهی دارد گذرا به تصاویر منتشر شده از زندگی خصوصی و فعالیت‌های روزمره مقامات حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی ایران.

  

آیت‌الله روح‌الله خمینی در کنار اعضای خانواده‌اش

 

احمد خمینی در کنار فرزندش حسن در سواحل لبنان

 

اکبر هاشمی رفسنجانی در کنار فرزندانش

 

اکبر هاشمی رفسنجانی و اعضای خانواده‌اش

 

محمد خاتمی در کنار فرزندانش، لیلا و عماد؛ این عکس در دوران ریاست جمهوری وی گرفته شده است.

 

محمد خاتمی در جشن تولد نوه فیض‌الله عرب سرخی که در حال حاضر دوران محکومیتش در زندان را سپری می‌کند.

 

محمد خاتمی در کنار همسرش‌. همسر، دختر و نوه‌ی فیض‌الله عرب سرخی در عکس دیده می‌شوند. عرب‌سرخی از اعضای “سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی” است.

 

محمدعلی ابطحی، از اعضای ستاد انتخاباتی مهدی کروبی در سال ۱۳۸۸ و در کنار همسر و دخترانش.

 

اعضای خانواده خمینی و اشراقی در یک قاب. دامادها و عروس‌های دو خانواده نیز در عکس هستند. شهاب‌الدین اشراقی همسر صدیقه مصطفوی، دختر روح‌الله خمینی بود. زهرا، عاطفه، نفیسه، نعیمه، محمدتقی، علی و مرتضی حاصل این ازدواج هستند. زهرا اشراقی، نوه دختری آیت‌الله خمینی، همسر محمدرضا خاتمی است.

 

سید حسن خمینی، نوه روح‌الله خمینی، و فرزندانش . در تصویر پسر محمدرضا خاتمی، برادر محمد خاتمی، رئیس‌جمهور پیشین ایران و زهرا اشراقی نیز دیده می‌شود.

 

مهدی کروبی به همراه نوه‌اش

 

محمود احمدی‌نژاد در کنار همسرش

 

محمود احمدی‌نژاد و دو پسرش؛ این عکس در مراسم ازدواج پسر احمدی‌نژاد و دختر اسفندیار رحیم مشایی گرفته شده است.

 

علی اکبر ناطق نوری، رئیس کنونی دفتر بازرسی رهبر جمهوری اسلامی، در سفر به آفریقا

 

علی اکبر ولایتی، مشاور علی خامنه‌ای در امور بین‌الملل، در کنار خانواده؛ ولایتی پس از فوت ناگهانی همسرش دوباره ازدواج کرده است.

 

میرحسین موسوی و زهرا رهنورد