من اعتقاد دارم حتی کوچک ترین تجربیات دوران خردسالی می تونه در تشکیل آینده انسان نقش داشته باشه و اشتباهات انسانی که در دوران کودکی فراوان اما کم خسارت هست و در دوران بلوغ کاهش داره اما پر خسارت بتونه ناخودآگاه برای ما پله ای بسازه که باعث پرتاب انسان به قله های موفقیت باشه. این مسئله بستگی داره که شما از اشتباهات خودتون چطور استفاده کنید و به جای دور ریختن اونها، از اونا به عنوان سرمایه آغاز کارهای بزرگتون استفاده کنید.
تو همین جا هم از همتون می خوام با دیدن تجربیان شکست دیگران قصد تجربه کردن عین اون مسئله رو از ذهنتون دور کنید مگر اینکه با علم به شکست اون بتونید از اون شکست استفاده بهتری رو انجام بدید. منظورم این هست که شما بعضی وقتها می دونید که کارتون با شکست روبرو می شه و مسیری غیر از طی کردن اون راه ندارید. پس کفشاتون رو محکم کنید و خودتون رو برای این مسیر آماده کنید.
یک فکر مثبت غوغا می کنه و می تونه تحمل شما رو ۱۰۰ درصد افزایش بده و هورمونهای شما رو برای رو در رویی با مشکلات آماده کنه.
این ایمان رو بهتون بدم که هیچ آدم موفقی رو نمی بینید که بدون شکست خوردن موفق شده باشه. در اصل هر شکست یه پله هست برای اینکه شما به شکست بعدی برسید.
ژاپنی ها یه مثال دارن و میگن که اگر ۷ بار افتادی، ۸ بار بلند شو.
نقطه مهم و حساس مسئله این هست که شما بعد از اینکه شکست خوردید و زمین افتادید دوباره پاشید. بلند شدن مجدد شما هست که شما رو موفق می کنه.
دوست من حتی اگر از محل کارت اخراج شدی یادت باشه باید خدارو شکر کنی، چون یک شکست جانانه خوردی و این یعنی به مرحله بعدی صعود کردی و در اصل باید قوی تر عمل کنی چون موفقیت به تو نزدیک شده. ( من خودم خوراکم این هست یکی بگه نمی تونی، موتورم آنچنان روشن می شه که بیا و ببین )
من در زیر و به ترتیب کارهایی رو که انجام دادم براتون می گم و بدونید که تو هر کدوم از اونا تجربیاتی رو به دست آوردم که الان باعث شده توی نقطه فعلی بشینم و آغوش خودم رو برای شکستهای بزرگ تر و جانانه تر آماده کردم.
من الان برای هر مبارزه ای آماده هستم حتی اگر شکست آخر اون مبارزه باشه اما به همتون این اطمینان رو می دم که باز روی پاهام می ایستم و دوباره مبارزه می کنم. در کل شما همیشه من رو در حال مبارزه می بینید.
من بسیار زود وارد مرحله کار کردن توی زندگیم شدم و این داستان کاری من باعث شده که الان نمی تونم ثانیه ای بیکار باشم و در هر شرایطی کار می کنم و می تونم خودم رو با بدترین شرایط وقف بدن و حتی با یک چرخ تو وسط بازار خوب کار کنم.
من اعتقاد دارم ادم باید در کارش بهترین باشه. اگر تحصیل دار و یا آبدارچی بشم به همتون قول می دم که بهتریم آبدارچی اونجا می شم و اگر مسابقه آبدارچیان برتر کره زمین رو بزارن قطعا من رو روی سکو خواهید دید.
روزمه من :
کارگر ساده:
به مدت ۱ ماه توی پروژه گازرسانی اسلامشهر کنار سایر افغانی ها کار کردم، جالب هست که اون موقع خیلی از دست کارفرما ناراحت بودم، آخه اون فامیل بود و من هیچ وقت یادم نمی ره که من تند تند گله می کردم که این چه کاریه من دارم و اون می گفت بعداً از من تشکر می کنی و من هم می گفتم فکر نکنم. من اون موقع ۱۲ یا ۱۳ بودم و الان که فکر می کنم می بینم که چقدر از اون دوستای افغانی کار یاد گرفتم، چقدر اون زود بیدار شدن ها برام لازم بود، اون داد شنیدنها چقدر برای کنترل غرورم لازم بود . اون روزها پیک نبود! اتوبوس BRT نبود، با دوچرخه تا یه جای مسیر رو می رفتم ( میدان گمرک ) بعد با مینی بوس می رفتم اسلامشهر و ساعت ۷:۳۰ صبح کارت ام رو می زدم و کنار دوستان افغانی می شستم و صبحانه می خوردم تا زمان کار کردن شروع بشه.
پادو یا تحصیلدار:
دومین جایی که کار کردم شرکت فران تهران بود که توی اونجا کارهای تدارک رو انجام می دادم، مثل بانک رفتن، خریدهای شرکت رو انجام دادن، تهیه کردن وسایل روزمره اداری و … مهم ترین چیزی که اونجا یاد گرفتم حسابداری بود. مدیر حسابداری بسیار خوبی داشت و بنده خدا که عصر ها می اومد اونجا با سماجت من کنار میومد و به من حسابداری رو یاد می داد و می زاشت تو کاراش کمک اش کنم . من این کار رو خودم انجام دادم و جزو کارهای من نبود و من در ساعت بعد از ساعات کاری می موندم و حسابداری رو به خواسته خودم یاد می گرفتم ( شرکت اضافه کاری نداشت )
توی دوران هنرجوییم چون از تهران دور بودم نتونستم زیاد کار کنم اما در هنرستان شهید رجایی دماوند ( شهرستان دماوند) به صورت رایگان قبول کرده بودم توی گاوداری و مرغداری اونجا اضافه تر از قانون آموزش و پرورش کار کنم و بعضی وقتها هم کلاس تقویتی ریاضی می زاشتم چون به شکل عجیبی منی که کلن درسخون نبودم اون روزها ریاضی ام در حد عالی شده بود و حتی جزو کمک درسی مقطع خودمون رو با کمک آموزش پرورش دماوند چاپ کرده بودم و توی هنرستان های منطقه پخش کرده بودم. ( رایگان )
توی دوران دانشجویی دوست نداشتم بیکار بشم از این رو با گشت و گزار و آشنا و این طرف و اون طرف وارد شرکت مهندسی مادکو شدم و به عنوان یک کارمند ساده در بخش بازاریابی مادکو، فعالیتم رو آغاز کردم. ( یه پروسه بازاریابی و بازرگانی خاص خودش رو داشت و کلن یه جورایی کارش خیلی حوصله می خواست و باید با صبر زیاد برای بازاریابی درج آگهی برای کتاب بانک اطلاعاتی خودروی ایران آگهی می گرفتم ) خیلی سخت بود. از ۲۰ تا بازاریابی که انتخاب کرده بودن در نهایت ۲ نفر اونجا موندیم که از خیلی زود هم نفر دوم رفت و فقط من موندم و کلی کار )
تو مادکو مدیر خوبی داشتم و خیلی چیز ها رو به من یاد داد و همیشه دعاش می کنم و دوستان خوبی رو اونجا پیدا کردم که واقعاً توی کارشون استاد بودن البته یکی از اونها هم توی خرابکاری استاد بود.
یکی از خصلت های خوب مدیر مادکو، فرایند آموزشی و اهمیت اون به آموزش پرسنل بود ( هر چند خود ایشون بسیار بد قول و نا منظم در حضور در جلسه ها بود ) از این رو استعداد بالای خود من در یادگیری و کنجکاوی در سیستم و بستر آموزشی خوبی که برام آماده شده بود، همه و همه موقعیتی رو برام فراهم کرد که بتونم نهایت آموزش های رو در زمینه امور IT ببینم . ( صد البته که مطالعه آزادم در این خصوص خیلی بود ).
پس از اون در حالی که مادکو بودم شرکت گلبهار طوس هم پیشنهاد کاری من رو قبول کرد و اجازه داد در بخش جدید التاسیس اون شرکت که قصد داشت در صنعت مرغداری اطلاع رسانی داشته باشه فعالیت کنم.
بعد از ۲ سال و نیم کار کردن در گلبهار طوس با معرفی یکی از دوستانم وارد بخش اطلاع رسانی شرکت تلاونگ شدم که اونجا هم برای خودش تجربیات خوب و بدی رو به دست آوردم.
در عین حال به عنوان مدیر اجرایی نشریه تغذیه طیور صنعتی هم مشغول کار شدم، نشریه ای که برای پا گرفتن اون خیلی تلاش کردم، از طراحی لوگوی اصلیش بگیرین تا توزیع سراسری اون. اما بعدش وارد یک کار بزرگ شدم که دیگه وقت نمی کردم در خور شایسته اون نشریه رو ادامه بدم و چون براش زحمت کشیده بودم و در حقیقت متولدش کرده بودم، نمی خواستم ضرر بکنه و افت کنه و واگذارش کردم.
اما اون کار بزرگ تاسیس موسسه خبری و اطلاع رسانی I.T.P بود که الان به یک قطب اطلاع رسانی و خبری توی صنعت مرغداری ایران عزیزمون تبدیل شده.
خودتون می تونید وب سایت اون رو در آدرس www.ITPNews.com ببینید . در حال حاضر هم به عنوان صاحب امتیاز، مدیرمسئول و سردبیر اون مشغول هستم.
امروز ITPNews قویترین مجموعه اطلاع رسانی و تهیه خبر در صنعت مرغداری و دامپروری هست و جالبه بدونید که بالاترین رنکینگ ایران و جهان رو در سایت های تخصصی دامپروری و مرغداری داری و حتی ازسایت های دولتی ایران که در بخش کشاورزی و دامپروری مشغول به تهیه خبر هستند هم بالاتر هست.
کلیه معاملات جوجه یکروزه، تخم مرغ و مرغ که بین ایران و افغانستان و عراق انجام می شه بر مبنای اطلاعات روزانه ای هست که در این سایت اعلام می شه
خب همراه با تغییراتی که در ایران عزیزم داره اتفاق می افته تونستم با همکاری خوب وزارت ارشاد مجوز مجله ای رو بگیرم که در زمینه حیوانات اهلی و حیوانات خانگی فعالیت داره.
الان صاحب امتیاز و سردبیر نشریه “رام” هم هستم که توی وب سایت www.ITPet.net هست و می شه اون رو دید. توی این سایت و این مجله مطالب مربوط به نحوه نگهداری و تربیت و آموزش و بهداشت حیوانات خانگی مطلب می نویسیم و جالبه بدونید که به سرعت در حال پیشرفت و نفوذ در دل دوستداران حیوانات خانگی هست و یه جورایی خود این حامیان و دوستان هستند که دارن به لطف خودشون این مجله رو رو به جلو می برن و از هر جایی اگر به این مطلب می رسن ازشون تشکر می کنم و ممنونم ازشون.
در کنار فعالیتم در موسسه ITPNews ، امور مشاور اطلاع رسانی، بازارسازی، بازاریابی، فروش و خدمات پس از فروش چند شرکت معتبر فعال در صنعت کشاورزی و مرغداری و دامپروری رو انجام می دم که بعضی از اونها نمایندگی فروش محصولات کاملا خارجی رو در ایران دارند. این مشاوره من فقط در صنعت مرغداری ودامپروری هست. چرا؟ چون یک، سابقه اطلاع رسانی من در این صنعت من رو برای ارائه مشاوره بهتر کمک می کنه، دو، نیازهای این صنعت رو به خوبی می شناسم و سه اینکه، ابزارهای اطلاع رسانی مورد اطمینان و کاربردی رو در دست دارم. این یکی از مهم ترین دلایلی هست که من وگروه ITPNews تلاش داریم تا همیشه اطلاعات این صنعت رو به روز در اختیار داشته باشیم و چون برای مشاوره داده به شرکت ها از اونها استفاده می کنیم دوست داریم که بالاترین بازدهی رو داشته باشیم؛ تمام تکاپوی ما در این هست که اطلاعات رو صحیح و دقیق داشته باشیم و از ابزارهای به روز اطلاع رسانی استفاده کنیم.
پایان روزمه های کاریم
اما مهمه که بدونید از خط اول این نوشته ها تا اینجایی رو که خوندید ، افراد زیادی برای به بار نشستن تجربیان مختلف در من نقش داشتند. در شکست وپیروزی. نباید اهمیت حضور اون ها رو از یاد ببرم.
من اعتقاد دارم که پرسنلی که با من کار می کنن مطلقا فقط پرسنل و کارمند شرکت و سازمان من نیستند بلکه سرمایه اصلی و اصلی ترین سرمایه شرکت هستند. اگر این شرکت بسوزه و آتش بگیره دوباره می تونم روی این پرسنل حساب کنم و اون رو با همین دوستان دوباره بسازم اما اگر یکی از این دوستان رو یا یکی از کارمندهام رو از دست بدم نمی تونم با صدتا امضا و میز و تلفن دوباره اون رو بسازم.
آینده در حال ساخت هست و این یه موضوع جدی هست و باید دید که شما و من در این پروسه ساخت، کجا ایستاده ایم؟ سعی دارم برای آینده آماده بشم و دیگران رو هم آماده کنم و نمی شه که جایگاه شکست و تحمل درد اون رو برای رسیدن به نقطه عالی آمادگی منکر شد.
من هرگز از شکست نمی ترسم.
خیلی متن خوبی برایه منی که عجولم و زود نا امید میشم و الان مدیری دارم که با جون و دل به من همه چیز یاد میدهد و با لذت این کار را انجام میدهد.
سپاس فراوان
بسیار عالی بود. موفق باشید.
آفرين و موفق باشيد.
بسیار زیبا و آموزنده بود. موفق باشید…
ممنون خيلي جالب بود ارزش داره آدمچند بار اين مطلب رو بخونه