بایگانی ماهیانه: نوامبر 2011

کمی هم با خدا ( ۱ )

خداوندا!
می خواهم لحظه ای عاشقت باشم
می خواهم در کنارت باشم
می خواهم نگاهم در نگاهت باشد
می خواهم دست در دستان تو در سواحل عشق قدم بزنم
می خواهم حس دوست داشتم را تمام و کمال در زیر مهتاب نثار زیباییت کنم
اگر مردم برایم زن باشی
اگر زنم برایم مرد باشی
می خواهم برای تو بمیرم
می خواهم با تو در درون جمع راه برم
ادامه‌ی خواندن

حتما حتما حتما این مطلب رو بخونید

خانمي با لباس کتان راه‌راه و شوهرش با کت وشلوار نخ‌نما‌شده‌ي خانه‌دوز در شهر بوستن از قطار پايين آمدند و بدون هيچ قرار قبلي راهي دفتر رييس دانشگاه هاروارد شدند. منشي فورا متوجه شد اين زوج روستايي هيچ کاري در هاروارد ندارند و احتمالا شايسته حضور در کمبريج هم نيستند.
مرد به آرامي گفت: ?مايل هستيم رييس را ببينيم.?
منشي با بي حوصلگي گفت: ?ايشان تمام روز گرفتارند.?
خانم جواب داد: ?ما منتظر خواهيم شد.? ادامه‌ی خواندن

چه ساده درد می کشم

بمون ولي به خاطر غرور خسته ام برو
برو ولي به خاطر دل شكسته ام بمون
به موندن تو عاشقم به رفتن تو مبتلا
شكسته ام ولي برو ، بريده ام ولي بيا
چه گيج حرف مي زنم ، چه ساده درد مي كشم
اسير قهر و آشتي ميون آب و آتشم
چه عاشقانه زيستم چه بي صدا گريستم
چه ساده با تو هستم و چه ساده بي تو نيستم
تو را نفس كشيدم و  به گريه با تو ساختم
چه دير عاشقت شدم چه ديرتر شناختم
تو با مني و بي توأم ببين چه گريه آوره
سكوت کن سکوت کن سكوت حرف آخره
ببين چه سرد و بي صدا ببين چه صاف و ساده ام
گلي كه دوست داشتم به دست باد داده ام
بمون كه بي تو زندگي تقاص اشتباهمه
عذاب دوست داشتن تلافي گناهمه
عبدالجبارکاکاوند

یادم تو رو فراموش

ای کاش نگاهم نمی کردی
من که آروم و بی صدا بودم
من که بلد بودم بدون تو زندگی کنم
من که بلد بودم گرمای تنهایی رو چطور به خنکی تبدیل کنم
من که بلد بودم با دنیایی از وعده و وعیدها روز رو شب و شب رو به خواب برم
من که بلد بودم دنبال لحظه های خوب بگردم و چیزی پیدا نکنم و باز هم امیدوار باشم
من که بلد بودم تعبیر خوابهام رو بی اهمیت کنم
اما این از من
تو کجایی؟
تو یادت هست که قرار بود کوه یخ ها رو با هم آب کنیم؟
تو یادت هست که بارون همیشه قشنگ بود و خوب؟
تو چی
تو یادن هست که قرار بودن این بار با هم به آسمون و ستاره ها نگاه کنیم

من سوختم
من گم شدم
من سنگ قبر آرزوها شدم
من صدای سکوت عشق شدم
عزیز دلم
دلم رو بدون اینکه بدونی از من گرفتی
یادم تو رو فراموش

گستره عشق برادر به خواهر

سالها پيش که من به عنوان داوطلب در بيمارستان کار مي کردم، دختري به بيماري عجيب و سختي دچار شده بود و تنها شانس زنده ماندنش انتقال کمي از خون خانواده اش به او بود.
او فقط يک برادر 5 ساله داشت. دکتر بيمارستان با برادر کوچک دختر صحبت کرد.
پسرک از دکتر پرسيد: آيا در اين صورت خواهرم زنده خواهد ماند؟
دکتر جواب داد: بله و پسرک قبول کرد.
او را کنار تخت خواهرش خوابانديم و لوله هاي تزريق را به بدنش وصل کرديم، پسرک به خواهرش نگاه کرد و لبخندي زد و در حالي که خون از بدنش خارج مي شد، به دکتر گفت: آيا من به بهشت مي روم؟!
پسرک فکر مي کرد که قرار است تمام خونش را به خواهرش بدهند

جان و همسر

فرمانروايي که مي کوشيد تا مرزهاي جنوبي کشورش را گسترش دهد، با مقاومتهاي سرداري محلي مواجه شد و مزاحمتهاي سردار به حدي رسيد که خشم فرمانروا را برانگيخت و بنابراين او تعداد زيادي سرباز را مامور دستگيري سردار کرد. عاقبت سردار و همسرش به اسارت نيروهاي فرمانروا درآمدند و براي محاکمه و مجازات با پايتخت فرستاده شدند.فرمانروا با ديدن قيافه سردار جنگاور تحت تاثير قرار گرفت و از او پرسيد: اي سردار، اگر من از گناهت بگذرم و آزادت کنم، چه مي کني؟سردار پاسخ داد: اي فرمانروا، اگر از من بگذري به وطنم باز خواهم گشت و تا آخر عمر فرمانبردار تو خواهم بود. ادامه‌ی خواندن

دختری یا پسر

دختر با ظاهري ساده و نه مذهبي در حال عبور كردن از خيابان بود پسري از پياده رو داد زد سيبيييلو چطوري؟ دختز كاملا خونسرد تبسمي كرد و جواب داد وقتي تو زير ابرو بر مي داري من سيبيل مي زارم تا اين جامعه يه مرد هم داشته باشه پسر سرخ شد و چيزي نگفت

غم انگیز ترین نقاشی دنیا

این نقاشی توسط پسرکی مکزیکی / آمریکایی کشیده شده که از بدو تولد از مادرش ایدز گرفته است .این نقاشی برنده 16 جایزه بین المللی شده و از آن به عنوان نماد در NGO های مبارزه با ایدز استفاده می شودترجمه متن تصویر
I have Aids , please hug me ,I cannot make you sick
من مبتلا به ایدز هستم ، لطفا مرا در آغوش بگیرید ، من شما را بیمار نمی کنم. ادامه‌ی خواندن

چی زشته ؟ هان ؟

زشته دختر بلند بخنده
زشته مرد گریه کنه
چرا ؟ واقعا چرا ؟
مشکل کجاست ؟
خندیدن حق دخترها نیست؟ گریه کردن حق مردها نیست ؟ از چه زمانی زشت شد ؟ چرا زشت شد
به نظر شما ، این زشته اون زشته، باعث نشده که امروز هیچ آدمی روش نشه که به یه آدم دیگه بگه دوست دارم؟
به نظر شما باعث نشده که رک و راست از هم تعریف کنیم؟ باعث نشده که رک و راست از هم نقد کنیم؟
نمی دونم شاید نوشتن اینها زشته اما به نظر شما این یواشکی حرف زدن ها، یواشکی فهمیدن ها باعث خیلی از مشکلات نشده ؟
به نظر شما چرا توی دادگاه طلاق 70 درصد از طلاق ها به خاطر عدم توانایی ارضای جنسی زوج ها و ندونستن سکس هست ؟ گفتن واژه سکس زشته ؟ از اینکه بگیم سکس رو بلدیم باید خجالت بکشیم؟
این طلاق ها و ندونستن ها به خاطر اینکه مادرها و پدرهامون گذاشتن خودمون یاد بگیریم این واژه سکس رو
بهمون یاد ندادن چون زشته
شاید وقتش شده که بعضی واژه ها رو از لیست اینها زشته برداریم و بریزیم توی یه سطل آشغالیه زشت.
نه !
یه سطل آشغالیه معمولی و عادی

هدف اسکندر

روزي يكي ازدانشمندان از اسكندر پرسيد هدف شما در زندگي چيست، اسكندر گفت مي خواهم روم را فتح كنم،
پرسيد خب بعد؟ اسكندر گفت بعد مي خواهم سرزمينهاي اطراف را فتح كنم، خب بعد، اسكندر گفت بعد مي خواهم دنيا را فتح كنم،
پرسيد خب بعد اسكندر گفت بعد مي خواهم روي صندلي ام بنشينم و با خيال راحت استراحت كنم، گفت خب چرا الان قبل از اينهمه خون ريزي اينكار را نمي كني

انسان؛ الاغ

دكتر شريعتي مي‌نويسد: كساني هستند كه فضاي انديشيدن آنها بر پول است،
مگر نمي بينيم كساني را كه امروز با پدر زنشان ازدواج مي‌كنند، اين مگر براي پول نيست؟
نه دوست داشتن، نه عشق، بلكه بر اساس مقدار پول يا مثلاً تعداد قوم و خويش كه همسرش دارد.
كسي كه اين محاسبه را مي‌كند حتي احساسات غريزي حيوان را هم ندارد. براي اينكه وقتي يك حيوان نر و ماده به هم مي‌چسبند، مي‌خواهند غريزه جنسي شان را ارضاء كنند، همان غريزه باز هم معنوي تر از اين كاسبي است،
هيچ وقت يك الاغ نر به خاطر پالان الاغ ماده و يا به خاطر قاليچه و امثالهم به طرف آن كشش پيدا نمي‌كند، وقتي انسان فضاي انديشه‌اش تا اين حد سقوط مي‌كند، از الاغ هم پايين‌تر است!

ایمانم را استوار بدار

ای خدای پدیدآورنده جهان!
ای نگارنده صورت بندگان!
ای شایسته تسبیح وستایش مخلوقات!
ای خدای بزرگ!
تورا می پرستم
میدانم ،همین که بگویم تو را می پرستم کافی نیست
میدانم ،همین که بگویم به تو توکل میکنم کفایت نمی کند
پس رو سوی تو میکنم با تو قدم برمی دارم …به یادت و با نامت شروع میکنم انجام می دهم
باشد که تو همیشه پشت و پناهم باشی .
باشد که تو خود همیشه بانی شروع و اتمام کارم باشی
باشد که تو آرام این روح سرگردانم شوی ادامه‌ی خواندن

شیطان از انتشار لیلی می ترسد

خدا به شيطان گفت: ليلي را سجده کن. شيطان غرور داشت، سجده نکرد.
گفت: من از آتشم و ليلي گل است.
خدا گفت: سجده کن، زيرا که من چنين مي خواهم.
شيطان سجده نکرد. سرکشي کرد و رانده شد؛ و کينه ليلي را به دل گرفت.
شيطان قسم خورد که ليلي را بي آبرو کند و تا واپسين روز حيات، فرصت خواست. خدا مهلتش داد.
اما گفت: نمي تواني، هرگز نمي تواني. ليلي دردانه من است. قلبش چراغ من است و دستش در دست من.
گمراهي اش را نمي تواني حتي تا واپسين روز حيات. ادامه‌ی خواندن

باور

در تمام تاريخ ، مردم به اين نتيجه رسيده اند که باورهاي ما ، نقش اساسي در نگرش ما از جهان و نيز روي انديشه و رفتار ما ايفا مي کند.
اگر شما مطلقا باور داشته باشيد که برايتان مقدر شده در زندگي موفق شويد، طوري رفتار ميکنيد که به اين موفقيت دست پيدا کنيد . اگر با اطمينان معتقد باشيد که انساني خوشبخت هستيد ، باورتان تبديل به حقيقتي از زندگي شما ميشود.