خدای مهربانم !
تو را می خوانم …
صدایت می کنم …
همیشه ….. همیشه … ! ..
تنها تویی که نیازم را می دانی …
باز هم تنها تویی که می دانی …… تنها تکیه گاه زمین و آسمانم تویی !
اما این بار خدای مهربانم … به شکلی دیگر تو را می خوانم !
این بار سکوت می کنم …
در برابر هر چه هست و هر چه نیست !
و با صبری ژرف تر از همیشه که تمام وجودم را فرا گرفته منتظر می مانم !
می دانی که این صبر گویای چیست ؟! …
بگویم ؟! … یا می دانی ؟! …
این صبر ژرف …
گویای تمنایی ست از نهایت وجودم ! …
گویای خواهشی ست که تو آن را می دانی ! …
خدای خوبم ! …
از تو پاسخی می خواهم به زیبایی مهری که همیشه به من داشته ای !
بایگانی ماهیانه: فوریه 2012
انسان امروزی
انسان امروزی چه آسان و ندانسته اقرار به شکست مي کند
انسان امروزی چه بي مهابا غرور خود را مي شکند و همه صدايش را مي شنوند غير از خود او
انسان امروزی دوست دارد انسان باشد اما از آنچه او را متفاوت کرده فقط نفهميدن را ياد گرفته است
انسان امروزی دوست دارد در روياها باشد و در رويا ها زندگي کند اما قدمي براي تحقق آن برنمي دارد
انسان امروزی دوست دارد در بالا ها پرواز کند اما حرف پرواز ، عروج نمي آورد
انسان امروزی دوست دارد به هر چه مي خواهد برسد اما منتظر است تا برسانندش
عاشقی یعنی همین!
اگه خاکستر نشینی،
اگه اهل ِ آسمونی،
اگه جنس ِ خود ِ مایی،
اگه از ما بهترونی،
اگه شاعر، اگه سرباز، اگه قصاب، اگه سارق،
اگه ارباب، اگه زارع، اگه پاروزن ِ قایق،
اگه آهنگر ُ خرّات، اگه سرگرم ِ تجارت،
یا اگه حتا وزیری، پُشت ِ مسند ِ صدارت،
یه نفر دلت ر ُ می دزده فقط با یه نگاه!
عاشقی یعنی همین،
یعنی گناه ِ بی گناه!
بعد از اون روز، دیگه از خودت رهایی
مث ِ من!
خوش ترانه، خوش طنین ُ خوش صدایی
مث ِ من!
بعد از اون دیگه دلت میشه چراغ ِ راه ِ تو! غیر از عشقت کسی ر ُ نمی بینه نگاه ِتو!
دنیا تو دست ِ توئه، با هیشکی کاری نداری!
همه ی زندگیت ُ به پای عشقت می ذاری!
عاشقی یعنی همین،
یعنی گناه ِ بی گناه!
یه نفر دلت ر ُ می دزده فقط با یه نگاه!