ای کاش نگاهم نمی کردی
من که آروم و بی صدا بودم
من که بلد بودم بدون تو زندگی کنم
من که بلد بودم گرمای تنهایی رو چطور به خنکی تبدیل کنم
من که بلد بودم با دنیایی از وعده و وعیدها روز رو شب و شب رو به خواب برم
من که بلد بودم دنبال لحظه های خوب بگردم و چیزی پیدا نکنم و باز هم امیدوار باشم
من که بلد بودم تعبیر خوابهام رو بی اهمیت کنم
اما این از من
تو کجایی؟
تو یادت هست که قرار بود کوه یخ ها رو با هم آب کنیم؟
تو یادت هست که بارون همیشه قشنگ بود و خوب؟
تو چی
تو یادن هست که قرار بودن این بار با هم به آسمون و ستاره ها نگاه کنیم
من سوختم
من گم شدم
من سنگ قبر آرزوها شدم
من صدای سکوت عشق شدم
عزیز دلم
دلم رو بدون اینکه بدونی از من گرفتی
یادم تو رو فراموش
اشتراک گذاری:
loved it 🙂
به آسمون نگاه کردم … آرزو کردم بارون بهم هدیه کنه …
به ماه نگاه کردم … بهش گفتم … چه کوتاه بود … چقدر زود دیر شد …
به ستاره نگاه کردم … دیدم اونم داره برق میزنه … نکنه ستاره هم اشک توی چشماش حلقه زده باشه …