خداوند گریه کرد، زمانی که بنده اش، آنی که اشرف مخلوقات خواندش، و دردانه جهان خلقت شد، اینچنین کبر و غرور سرتا پای وجودش را گرفت
خداوند گریه کرد، زمانی که بنده ای که خدا خالق آن بود، بر بنده دیگرش ظلم و عناد کرد
خداوند گریه کرد، لحظه ای که بنده ای از بندگانش دل بنده ای دیگر را شکست
خداوند گریه کرد، لحظه ای که آن چه می پنداشت، شد آنچه که هست
خداوند گریه کرد، زمانی که دید این بنده همان بنده ای است که با آهنگ سوراسرافیل خاکش را ساخت و اینک بر سر خاک و مال جنگ و خونریزی است
خداوند گریه کرد، زمانی که وجود بی ارزش این خاک را با روح خداوندی زنده کرد، اما اکنون همان بنده، ارزش روح خداوندی را با وابستگی به هیچ های زمین فراموش کرده است
خداوند گریه کرد، زمانی که این جسم مملو از روح را سرتاسر مملو از عشق الهی کرد، اما هم اکنون هر آنچه عشق می نامندش به هوس می رود.
خداوند گریه کرد، زمانی که بنده ای که به آن گفته بود: همه شما نزد هم برابرید، اکنون به پول و مال، خود را برتر و قوی تر می داند.
خداوند گریه کرد، زمانی که دید، عشق داده بودم برای آرامش، دل داده بودم برای سپردن، گل برای هدیه، اما اکنون همه چیز، ریا و تزویر و دروغ
خداوند گریه کرد، زمانی که گفته بود، با هم باشید، به هم عشق بورزید و از آن لبریز شوید، از آنچه در دنیا به شما دادم برای رسیدن به اصل خود استفاده کنید، اما همه چیز مصنوعی شد و ساختگی
خداوند گریه کرد، زمانی که در آن وقتی که به ما داده بود تا در حضورش بنشینیم و درد دل کنیم و فیض عشق بازی با خدا را ببریم، رفتیم و چه نا سالم سپری کردیم
خداوند گریه کرد، زمانی که دید بر مهر مادری، بی احترامی شد
خداوند گریه کرد، زمانی که دید ۲ برادر برای هم نقشه می کشند که چگونه فریب دهند و به مال و اندوخته ناسالم خود بیافزایند
خداوند گریه کرد، زمانی که به گل و پروانه، آب و خاک، آنگونه که او می خواست ، نگاه نکردیم
خداوند گریه کرد، زمانی که دید از عقل و پندارمان چگونه استفاده کردیم و برای آنچه خوب است یا بد است و مفهوم آن مطلق و ثابت است، مقلد مشابهان خود شدیم، و از آنچه او به ما داده بود ( عقل=استدلال) استفاده نکردیم.
خداوند گریه کرد، زمانی که او را به جای اینکه در محیط ببینیم، در پول و بانک و مال و ثروت می دیدیم، چرا که در نبود این ها ، او را صدا می کردیم و اگر مشکلی از نبود آنها نداشتیم حتی اسمش را به لب نمی آوردیم.
خداوند چه صبری دارد!
اگر روزی از توقعات خود، از ما سئوالی کند، به راستی ما چه می گوییم ؟
الهی به فضل و رحمتت بر ما قضاوت کن، نه به عدلت
خدا گریه کرد
اشتراک گذاری:
این اشکها زمانی جاری شد که انسان از انسان بودنش برگشت و حتا ثنای صبحگاهی مرغان را نیز از جان نشنید.