خدا یک بار از من پرسید: تو چرا گناه می کنی؟
من در پاسخش سر به زیر افکندم و چشمهایم را بستم.
خدا دست روی سرم کشید و گفت: پس کی توبه می کنی؟
من بیشتر خجالت کشیدم.
گفت: من منتظرم
اشتراک گذاری:
خدا یک بار از من پرسید: تو چرا گناه می کنی؟
من در پاسخش سر به زیر افکندم و چشمهایم را بستم.
خدا دست روی سرم کشید و گفت: پس کی توبه می کنی؟
من بیشتر خجالت کشیدم.
گفت: من منتظرم
الهی چه غم داردکه تو را دارد و کرا شاید که تورا نستاید,آزاد آن نفس که بیاد تویازان وآباد آن دل که به مهر تونازان وشاد آن کس که با تو در پیمان است.
ما را سرو سودای کس دیگر نیست
در عشق تو پروای کس دیگر نیست.
جز تو دگری جا ی نگیرد در دل
دل جای تو شد جای کس دیگر نیست.
خدایا شرمنده ام