نامه یک زن ۸۳ ساله به دوستش برتا

این متن رو یکی از دوستانم برام ارسال کرده و خوندنش رو بهتون توصیه می کنم چرا که زاویه نگاهی که میشه به این متن داشت قطعا آموزنده و مفید هست

برتای عزیز
مدتی است بیشتر مطالعه می کنم و کمتر گردگیری می کنم.
در حیاط نشسته ام و بدون این که فقط نگران علف های هرز باغچه باشم از منظره باغچه لذت می برم.

وقت بیشتری را با خانواده و دوستانم می گذرانم و کمتر کار می کنم.
زندگی باید الگوی تجربیات برای دوست داشتن باشد نه برای تحمل کردن.
من سعی دارم این لحظات را دریابم و آن ها را گرامی بدارم.

دیگر هیچ چیزی را ذخیره یا پس انداز نمی کنم و از ظروف گران قیمتم در هر مناسبتی استفاده می کنم.
بهترین لباسم را در فروشگاه میپوشم. نظر من این است که هر چه ظاهر بهتری داشته باشم ، فروش بهتری هم خواهم داشت.
عطر خاصم را برای مناسبت های خاص کنار نمی گذارم . بلکه آن را در محیط کار و فروشگاه ها هم استفاده می کنم.

یکی از این روزها ، کنترلم را روی توانایی هایم از دست می دهم. پس اگر چیزی امروز ارزش گفتن، شنیدن و عمل کردن دارد ، می خواهم امروز بگویم، بشنوم و عمل کنم.

اگر مردم بدانند که شاید فردا وجود نداشته باشند ، امروز چه کارهایی انجام می دهند؟
فکر می کنم به یکی از اعضای خانواده یا یکی از دوستانشان زنگ می زنند.

شاید هم با یکی از دوستان قدیمی تماس بگیرند و از او بابت کدورت ها عذرخواهی کرده و صلح کنند.
شاید هم به یک رستوران خاص بروند و بهترین غذای مورد علاقه شان را سفارش دهند. نمی دانم این ها فقط حدس و گمان من است.

اگر می دانستم وقتم محدود است انجام ندادن همین چیزهای کوچک مرا عصبانی می کرد.
عصبانی برای ننوشتن نامه ای که همیشه دوست داشتم بنویسم.
عصبانی برای نگفتن جمله “دوستت دارم” به عزیزانم

عصبانی برای از دست دادن ثانیه هایی را که میشود با عزیزان به بهترین نحو گذراند . ولی حالا در حال تلف شدن است .
من سخت تلاش میکنم، نه برای این که چیزی را برگردانم یا ذخیره کنم، بلکه برای این که عشق و شادی را به زندگی ام بیاورم.

هر صبح که چشم هایم را باز می کنم به خودم می گویم امروز همه چیز خاص است. هر روز، هر دقیقه و هر نفسی که میکشم هدیه ای ناب است.

شاید زندگی ما آن موسیقی که می خواستیم نباشد ، اما تا زمانی که زنده هستیم می توانیم با موسیقی زندگی برقصیم.

اشتراک گذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.