مردي مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود.
ناگهان همسرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد: مواظب باش، مواظب باش، یه کم بیشتر کره توش بریز.. وای خدای من، خیلی درست کردی … حالا برش گردون … زود باش.
باید بیشتر کره بریزی … وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم؟؟ دارن میسوزن. مواظب باش. گفتم مواظب باش! هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمیکنی … هیچ وقت!! برشون گردون! زود باش! دیوونه شدی؟؟؟؟ عقلتو از دست دادی؟؟؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی. نمک بزن… نمک…..
مرد به او زل زده و ناگهان گفت: خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده؟! فکر میکنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟
زن به آرامی گفت: فقط میخواستم بدونی وقتی دارم رانندگی میکنم، چه احساسی دارم
اشتراک گذاری: