حس خوب با تو بودن دیگه با من آشنا نیست
شعر خوب از تو گفتن دیگه سوقاتی من نیست
من همونم که یه روزی واسه چشمات خونه ساختم
واسه بوسیدن دستات همه زندگیم باختم
توی رودخونه قلبت قایق من رفتنی بود
من از اول می دونستم قایقم شکستنی بود
مثل قلب صد تا عاشق زیر پنجرت می خوندم
توی هر شهری که بودی من مسافرت می موندم
اگه بارونی نباشه واسه ریشه ی درختم
تو نیاز تو می موندم تا بباری روی بختم
توی رودخونه قلبت قایق من رفتنی بود
من از اول می دونستم قایقم شکستنی بود
قامت خوب و قشنگت شده درمون تب من
سفر بی انتها بود واسه قصه ی شب من
چیز تازه ای ندارم که به پای تو بریزم
دست خوب مهربونی یاورت باشهههههه عزیزمممممممم عشقممممممم
اشتراک گذاری:
عالییییی وخاطره ساز