هر دو پير و خسته مثل بقيه شب ها از پنجره خيابان و مردم را نگاه مي کردند:
اولي: آن خانمي که با تلفن همراهش صحبت مي کند چقدر شبيه دختر من است فکر کنم 3 سالي شده که نديدمش دومي: آقايي که کنار آن ماشين سفيد ايستاده درست مثل سيبي است که با پسر من نصف کرده اند اولی: تو هم که هر روز چهره های متفاوتی را به جای پسرت نشان می دهی به نظر من قیافه اش را کاملا فراموش کردی! مستخدم خانه سالمندان وارد می شود: برای امشب کافیه و و قت خوابه
چراغ ها خاموش شد
اشتراک گذاری:
salam be dostaye golam
vagean ziba bod man ke tahte tasir garar gereftam yademon bashe vagty ro baraye ayadat az azizanemon garar bedim ta tasviri ke az ma daran az zehneshon pak nashe
bye ta hi