بایگانی نویسنده: علی حسینی
اطلاعات لطفا
خیلی کوچک بودم . اما هنوز جعبه قدیمی و گوشی سیاه و براق تلفن را که به دیوار وصل شده بود به خوبی در خاطردارم . قد من کوتاه بود و دستم به تلفن نمیرسید ولی هر وقت که مادرم با تلفن حرف میزد می ایستادم و گوش میکردم و لذت میبردم . بعد از مدتی کشف کردم که موجودی عجیب در این جعبه جادویی زندگی می کند که همه چیز را می داند . اسم این موجود اطلاعات ؟ لطفآ … بود ، و به همه سوالها پاسخ می داد.
بار اولی که با این موجود عجیب رابطه بر قرار کردم روزی بود که مادرم به دیدن همسایه مان رفته بود . رفته بودم در زیر زمین و با وسایل نجاری پدرم بازی میکردم که با چکش کوبیدم روی انگشتم.دستم خیلی درد گرفته بود و انگار گریه کردن فایده نداشت چون کسی در خانه نبود که دلداریم بدهد .انگشتم را کرده بودم در دهانم و همین طور که میمکیدمش دور خانه راه می رفتم . تا اینکه به راه پله رسیدم و چشمم به تلفن افتاد ! فوری رفتم و یک چهار پایه آوردم و رفتم رویش ایستادم .تلفن را برداشتم و در دهنی تلفن که روی جعبه بالای سرم بود گفتم الو اطلاعات لطفآ صدای وصل شدن آمد و بعد صدایی واضح و آرام در گوشم گفت : اطلاعات .بفرماييد .
گفتم : انگشتم درد گرفته اشکهایک سرازیر شد . اما حالا یکی بود که حرف هایم را بشنود ،
پرسید مامانت خانه نیست ؟
گفتم که هیچکس خانه نیست .ا
پرسید خونریزی داری ؟
جواب دادم : نه ، با چکش کوبیدم روی انگشتم و حالا خیلی درد دارم .ا
پرسید : يخ در خانه داري ؟
گفتم بله
صدا گفت : برو یک تکه یخ بردار و روی انگشتت نگه دار .
آن روز گذشت . فردا دوباره به اطلاعات لطفآ زنگ زدم .
صدایی که دیگر برایم غریبه نبود گفت : اطلاعات بفرماييد ؟
پرسیدم تعمیر را چطور می نویسند ؟ و او جوابم را داد .
از آن پس برای همه سوالهایم با اطلاعات لطفآ تماس میگرفتم .
سوالهای جغرافی ام را از او می پرسیدم و او بود که به من گفت آمازون کجاست . سوالهای ریاضی و علومم را بلد بود جواب بدهد . او به من گفت که باید به قناریم که تازه از پارک گرفته بودم دانه بدهم .ا
روزی که قناری ام مرد با اطلاعات لطفآ تماس گرفتم و داستان غم انگیزش را برایش تعریف کردم . او در سکوت به من گوش کرد و بعد حرفهایی را زد که عمومآ بزرگترها برای دلداری از بچه ها می گویند . ولی من راضی نشدم . ا
پرسیدم : چرا پرنده های زیبا که خیلی هم قشنگ آواز می خوانند و خانه ها را پر از شادی میکنند عاقبتشان اینست که به یک مشت پر در گوشه قفس تبدیل میشوند ؟
فکر میکنم عمق درد و احساس مرا فهمید ، چون که گفت : عزیزم ، همیشه به خاطر داشته باش که دنیای دیگری هم هست که می شود در آن آواز خواند و من حس کردم که حالم بهتر شد .ا
وقتی که نه ساله شدم از آن شهر کوچک رفتیم . دلم خیلی برای دوستم تنگ شد . اطلاعات لطفآ متعلق به آن جعبه چوبی قدیمی بر روی دیوار بود و من حتی به فکرم هم نمیرسید که تلفن زیبای خانه جدیدمان را امتحان کنم .ا
وقتی بزرگتر و بزرگتر می شدم ، خاطرات بچگیم را همیشه دوره میکردم . در لحظاتی از عمرم که با شک و دودلی و هراس درگیر می شدم ، یادم می آمد که در بچگی چقدر احساس امنیت می کردم .ا
احساس می کردم که اطلاعات لطفآ چقدر مهربان و صبور بود که وقت و نیرویش را صرف یک پسر بچه میکرد .ا
سالها بعد وقتی شهرم را برای رفتن به دانشگاه ترک میکردم ، هواپیمایمان در وسط راه جایی نزدیک به شهر سابق من توقف کرد . ناخوداگاه تلفن را برداشتم و به شهر کوچکم زنگ زدم : اطلاعات لطفآ !
صدای واضح و آرامی که به خوبی میشناختمش ، پاسخ داد اطلاعات .ا
ناخوداگاه گفتم می شود بگویید تعمیر را چگونه می نویسند ؟
سکوتی طولانی حاکم شد و بعد صدای آرامش را شنیدم که می گفت : فکر می کنم تا حالا انگشتت خوب شده .ا
خندیدم و گفتم : پس خودت هستی ، می دانی آن روزها چقدر برایم مهم بودی ؟
گفت : تو هم میدانی تماسهایت چقدر برایم مهم بود ؟ هیچوقت بچه ای نداشتم و همیشه منتظر تماسهایت بودم .ا
به او گفتم که در این مدت چقدر به فکرش بودم . پرسیدم آیا می توانم هر بار که به اینجا می آیم با او تماس بگیرم .ا
گفت : لطفآ این کار را بکن ، بگو می خواهم با ماری صحبت کنم .ا
()()()()()() ()()
سه ماه بعد من دوباره به آن شهر رفتم .ا
یک صدای نا آشنا پاسخ داد : اطلاعات .ا
گفتم که می خواهم با ماری صحبت کنم .ا
پرسید : دوستش هستید ؟
گفتم : بله یک دوست بسیار قدیمی .ا
گفت : متاسفم ، ماری مدتی نیمه وقت کار می کرد چون سخت بیمار بود و متاسفانه یک ماه پیش درگذشت .ا
قبل از اینکه بتوانم حرفی بزنم گفت : صبر کنید ، ماری برای شما پیغامی گذاشته ، یادداشتش کرد که اگر شما زنگ زدید برایتان بخوانم ، بگذارید بخوانمش
صدای خش خش کاغذی آمد و بعد صدای نا آشنا خواند : به او بگو که دنیای دیگری هم هست که می شود در آن آواز خواند … خودش منظورم را می فهمد.
چه کردی با من؟
چه کردي با من؟…
ميخواهم بنويسم…اما از چه؟ از کي؟ و براي چي؟…
وجود ملتهبم در انتظار گذشت لحظه هاست…
اما براي شنيدن چه کلامي؟…
مي خواهم بنويسم…
از تو..
از اين نيامدن و قصد رفتن کردنت..
مي خواهم بنويسم اما دستهايم مي لرزد…
چه کردي با من؟…
چه خواستم ز تو که دريغ ميکني؟چه خواستي که نکردم؟…
غم نبودنت به جانم نيشتر ميزند اما درماني نيست که به مقابلش روم…
آخر تو تنها اميد بودي تنها دعاي شبانه ام…
مي خواهم بنويسم…
از چشماني خيس و دلي در اندوه نشسته از آرزوها و دعا هاي بيهوده..
هنوز دستانم ميلرزد اما باز هم مي خواهم عقده نشکفته ي دل را با نوشتن باز کنم..
نمي نويسم چگونه مي پرستمت…
مي نويسم که مردنم را در پايت باور نداري…
مي نويسم که من همان جزيره متروک بودم…
اي که بي من قصد رفتن مي کني…
مي خواهم بنويسم اما چه سود؟!تو که نخوانده دوررش مي اندازي..
چه سود از نوشتن وقتي گريه هايم نتوانست تو را از رفتن باز دارد..
ديگر نمي خواهم بنويسم …
ديگر نمي خواهم بگويم چه قول ها دادي و چه قسم ها خوردي…
نمي خواهم بنويسم که چگونه دستي که به نياز بسويت دراز شده بود رد کردي…
نمي خواهم بنويسم که مي تواني فراموش کني …
اما نا نوشته مي داني که هرگز فراموش نخواهم کرد…
من زنده ام
در اولين جلسه دانشگاه استاد ما خودش را معرفی نمود و از ما خواست كه كسی را بيابيم كه تا به حال با او آشنا نشده ايم، برای نگاه كردن به اطراف ايستادم، در آن هنگام دستی به آرامی شانهام را لمس نمود، برگشتم و خانم مسن كوچكی را ديدم كه با خوشرويی و لبخندی كه وجود بیعيب او را نمايش میداد، به من نگاه میكرد.
او گفت: “سلام عزيزم، نام من رز است، هشتاد و هفت سال دارم، آيا میتوانم تو را در آغوش بگيرم؟
پاسخ دادم: “البته كه میتوانيد”، و او مرا در آغوش خود فشرد.
پرسيدم: “چطور شما در چنين سن جوانی به دانشگاه آمده ايد؟”
به شوخی پاسخ داد: “من اينجا هستم تا يك شوهر پولدار پيدا كنم، ازدواج كرده يك جفت بچه بياورم، سپس بازنشسته شده و مسافرت نمايم.”
پرسيدم: “نه، جداً چه چيزی باعث شده؟” كنجكاو بودم كه بفهمم چه انگيزهای باعث شده او اين مبارزه را انتخاب نمايد.
به من گفت: “هميشه رويای داشتن تحصيلات دانشگاهی را داشتم و حالا، يكی دارم.”
پس از كلاس به اتفاق تا ساختمان اتحاديه دانشجويی قدم زديم و در يك كافه گلاسه سهيم شديم، ما به طور اتفاقی دوست شده بوديم، برای سه ماه ما هر روز با هم كلاس را ترك میكرديم، او در طول يكسال شهره كالج شد و به راحتی هر كجا كه میرفت، دوست پيدا میكرد، او عاشق اين بود كه به اين لباس درآيد و از توجهاتی كه ساير دانشجويان به او مینمودند، لذت میبرد،.
او اينگونه زندگی میكرد، در پايان آن ترم ما از رز دعوت كرديم تا در ميهمانی ما سخنرانی نمايد، من هرگز چيزی را كه او به ما گفت، فراموش نخواهم كرد،
وقتی او را معرفی كردند، در حالی كه داشت خود را برای سخنرانی از پيش مهيا شدهاش، آماده میكرد، به سوی جايگاه رفت، تعدادی از برگههای متون سخنرانیاش بروی زمين افتادند، آزرده و كمی دست پاچه به سوی ميكروفون برگشته و به سادگی گفت: “عذر میخواهم، من بسيار وحشتزده شدهام بنابراين سخنرانی خود را ايراد نخواهم كرد، اما به من اجازه دهيد كه تنها چيزی را كه میدانم، به شما بگويم”، او گلويش را صاف نموده و آغاز كرد: “ما بازی را متوقف نمیكنيم چون كه پير شدهايم، ما پير میشويم زیرا كه از بازی دست میكشيم، تنها يك راه برای جوان ماندن، شاد بودن و دست يابی به موفقيت وجود دارد، شما بايد بخنديد و هر روز رضايت پيدا كنيد.”
“ما عادت كرديم كه رويايی داشته باشيم، وقتی روياهايمان را از دست میدهيم، میميريم، انسانهای زيادی در اطرافمان پرسه میزنند كه مرده اند و حتی خود نمیدانند، تفاوت بسيار بزرگی بين پير شدن و رشد كردن وجود دارد، اگر من كه هشتاد و هفت ساله هستم برای مدت يكسال در تخت خواب و بدون هيچ كار ثمربخشی بمانم، هشتاد و هشت ساله خواهم شد، هركسی میتواند پير شود، آن نياز به هيچ استعداد خدادادی يا توانايی ندارد، رشد كردن هميشه با يافتن فرصت ها برای تغيير همراه است.”
“متأسف نباشيد، يك فرد سالخورده معمولاً برای كارهايی كه انجام داده تأسف نمیخورد، كه برای كارهايی كه انجام نداده است”،
او به سخنرانی اش با ایراد «سرود شجاعان»پايان بخشيد و از فرد فرد ما دعوت كرد كه سرودها را خوانده و آنها را در زندگی خود پياده نمایيم.
در انتهای سال، رز دانشگاهی را كه سالها قبل آغاز كرده بود، به اتمام رساند، يك هفته پس از فارغ التحصيلی رز با آرامش در خواب فوت كرد، بيش از دو هزار دانشجو در مراسم خاكسپاری او شركت كردند، به احترام خانمی شگفتانگيز كه با عمل خود برای ديگران سرمشقی شد كه هيچ وقت برای تحقق همه آن چيزهايی كه میتوانید باشید، دير نيست.
قیمت زیبایی ! ؟
مردي در نمايشگاهي گلدان مي فروخت
زني نزديك شد و اجناس او را بررسي كرد . بعضي ها بدون تزيين بودند، اما بعضي ها هم طرحهاي ظريفي داشتند
زن قيمت گلدانها را پرسيد و شگفت زده دريافت كه قيمت همه آنها يكي است
او پرسيد:چرا گلدانهاي نقش دار و گلدانهاي ساده يك قيمت هستند؟
چرا براي گلداني كه وقت و زحمت بيشتري برده است همان پول گلدان ساده را ميگيري؟
فروشنده گفت: من هنرمندم . قيمت گلداني را كه ساخته ام مي گيرم. زيبايي رايگان است
کفش قرمز
دخترک طبق معمول هر روز جلوی کفش فروشی ایستاد و به کفش هاش قرمز رنگ با حسرت نگاه کرد و بعد به بسته های چسب زخمی که در دست داشت خیره شد و یاد حرف پدرش افتاد :”اگر تا پایان ماه هر روز بتونی تمام چسب زخم هایت را بفروشی آخر ماه کفش های قرمز رو برات می خرم دخترک به کفش ها نگاه کرد و با خود گفت:یعنی من باید دعا کنم که هر روز دست و پا یا صورت 100 نفر زخم بشه تا…و بعد شانه هایش را بالا انداخت و راه و افتاد و گفت:”نه… خدا نکنه…اصلآ کفش نمی خوام
یک روز و هزار سال
دو روز مانده به پایان جهان
تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است تقویمش پر شده بود و تنها دو روز
تنها دو روز خط نخورده باقی بود.
پریشان شد و آشفته و عصبانی
نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد.
داد زد و بد وبیراه گفت ،خدا سکوت کرد
جیغ کشید و جار و جنجال راه انداخت
خدا سکوت کرد
آسمان و زمین را به هم ریخت
خدا سکوت کرد
به پر و پای فرشته ها و انسان پیچید
خدا سکوت کرد
کفر گفت و سجاده دور انداخت
خدا سکوت کرد
دلش گرفت و گریست و به سجاده افتاد
خدا سکوتش را شکست و گفت : عزیزم
اما یک روز دیگر هم رفت
تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی
تنها یک روز دیگر باقی است
بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن
لا به لای هق هقش گفت : اما با یک روز ؟
با یک روز چه کار می توان کرد ؟
خدا گفت : آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند ، گویی که هزار سال زیسته است
و آنکه امروزش را در نمی یابد ، هزار سال هم به کارش نمی آید
و آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت
حالا برو و زندگی کن
او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گوی دستانش می درخشید
اما می ترسید حرکت کند ، می ترسید راه برود ، می ترسید زندگی از لای انگشتانش بریزد
قدری ایستاد
بعد با خودش گفت : وقتی فردایی ندارم ، نگه داشتن این یک روز چه فایده ایی دارد
بگذار این مشت زندگی را مصرف کنم
آن وقت شروع به دویدن کرد
زندگی را به سر و رویش پاشید
زندگی را نوشید و زندگی را بویید
و چنان به وجد آمد
که دید می تواند تا ته دنیا بدود
می تواند بال بزند
می تواند
او درآن یک روز آسمان خراشی بنا نکرد ، زمینی را مالک نشد ، مقامی را به دست نیاورد
اما
اما درهمان یک روز دست بر پوست درخت کشید ، روی چمن خوابید
کفش دوزکی را تماشا کرد ، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید
و به آنها که او را نمی شناختند سلام کرد
و برای آنها که او را دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد
او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد
لذت برد و سرشار شد و بخشید و عاشق شد و عبور کرد و تمام شد
او در همان یک روز زندگی کرد
اما فرشته ها در تقویم خدا نوشتند
امروز او در گذشت ، کسی که هزار سال زیسته بود
این حقیقت من است 1
در همان نفسی که به دنیا آمدم قید همه چیز رو زدم ولی الان چیزی یادم نمی یاد
آرام و بی صدا و گریه کنان شبها را به سحر رساندم اما کسی چیزی نفهمید
هقهقه گلویم را فقط و فقط حواله قلبم کرد و چنان درد می گرفت که فریادم را حواله نفرین به زمان و مکان می کردم اما کسی نفهمید
از تنهایی رو به خدا آوردم و صبح تا شب باهاش صحبت کردم که الان برام عادت شده که با اون حرف بزنم اما کسی نفهمید
آنقدر دعا کردم و جواب نگرفتم که به دعای بدون جواب عادت کردم اما کسی نفهمید
وقتی توی تاریکی بالکن خونمون منتظر چیزی بودم که نمی دونستم چی هست هیچ کسی نگفت بیا تو هوا سرده چون کسی نفهمید که تنها هستم
وقتی برای خواستن چیزی نمی خواستم که به کسی رو بندازم و برای رسیدن به اون چیز سالها تلاش می کردم کسی به من نمی گفت خسته نباشید آخه کسی چیزی از این ماجرا خبر نداشت
وقتی عقده چیزهای نداشتم رو توی دفتر می نوشتم و از بی کسی و بی چاره ای آخرش یه خدایا شکر بی معنی می زاشتم کسی به من نگفت که امید داشته باشد . می دونی چرا؟ آخه کسی نمی دونست که من مطلب می نویسم
وقتی ستاره ها رو نگاه می کردم و اشک روی گونه هام، خاک زیر پای من رو مقصد می کرد، نمی دونستم که چی می خوام یا از خواسته هام کدوم تو اولویت هست و وقتی کسی می گفت چته؟ می خندیدم و می گفتم ساعت چنده نصف شبه؟
زمانی که تمام وجودم و لباسهایم و حتی روح کوچک و تنگم در زیر باران شرشر به زمین می ریخت کسی نبود که از غرور در حال ریختنم دفاع کنه. آخه کسی نمی دونست وقتی دلم می گیره توی خیابون راه می رم
تا حالا بدون صدا، بدون اشک و همراه با خنده گریه کردی؟ و من غیر از این نوع، اصلاً طور دیگه ای رو بلد نیستم
وقتی کاری ازت بر نمی یاد و از ناچاری می گی ” هر چی خدا بخواد ” فقط و فقط منتظر گذشت زمانی و هزار آه از لحظاتی که نمی گذره
آه و آه
وقتی بغض کودکیم برای رسیدن به الان توی حلقم جا خشک کرده فقط یه امیدی توی دلم نور میزنه، اونم تموم شدن هر روز و رسیدن به آخر دنیاست
من الان هم نمی دونم چی می خوام
فقط وقتی بارون میاد یه حالی می شم
وقتی یه دختر کوچولو رو می بینم که توی خیابان راه می ره و باباش براش حرف می زنه گریه ام می گیره
وقتی کسی به کسی زور می گه به یه حسی می رسم که نمی دونم اگر کاری کنم قاتل می شم یا ناجی
وقتی کسی سرم داد می زنه نگام توی چشاش قفل می شه و ازش خوشم میاد و می بخشمش انگاری دوست دارم که یه بار دیگم بزنه
وقتی تنها می شم به دنبال یه چیزی یا یه نفری این ور و اون ور می رم تا ببینم برای تموم کردن این لحظات چه جوری می تونم به یه هدف جدیدی برسم یا یه کار موندگار انجام بدم
یادش به خیر آخرین واژه های نوشتم هست
یه روز به همین مطلب فکر می کنم می خندم و می گم یادش به خیر چه روزهای خوبی بود. کاش همون روزا بود
اون روز براتون می گم که وضعم چطوره!
من خیلی زود و حتی زود تر از اونی که فکر کنی …
مسابقه زندگی
اگر حال و هوات ابری شد، با افتخار و عزت ببار و سرت رو خم نکن
اینجوری شبیه کوه آتشفشانی می شی که گاهی به خودت و همه ثابت می کنی، به داغی های درونت بی خیال نیستی و پرتشون می کنی بیرون
گاهی ابر و کوه شو اما سرت و رو خم نکن – این اعتقاد زندگی من هست – برای همه مشکلات وجود داره، مگه کسی می تونه منکر این بشه؟،
به پول و ثروت نیست، به اخلاق خوب و بد نیست، برای همه هست. نحوه روبرو شدن با اون خیلی مهمه
باید برای کشتی زندگی امون بهترین ناخدا باشیم وگرنه این کشتی رو رها کردن اشتباه بزرگی هست، باید این کشتی رو با افتخار به ساحل رسوند حتی اگر درب و داغون بشه، حتی اگر دکل اون آتش بگیره.
باید به همه اونهایی که تو ساحل ایستادن و نگاهت می کنن، بگی که مثل یه سرو تنومند این کشتی رو به ساحل رسوندی
کشتی های زیادی با تو راه افتادن اما همشون به ساحل نرسیدن
یادت باشه افتخار پیروزی فقط به اول شدن توی مسابقه نیست، افتخارش به این هست که تا آخرین لحظه مسابقه جنگیدی و مسابقه رو به اتمام رسوندی.
جانانه جنگیدن در مقابل یک حریف سنگین و سرسخت باعث می شه که حریف بعد از شکست تو، بیاد و برات دست بزنه، بیاد و دستت رو بالا ببره
مسایقه زندگی رو بی خیال نتیجه برد و باخت آخرش بشید اما بی خیال مسابقه دادنش نشید
این حرف ها چند روزی بود تو دلم مونده بود
مجنون نمازش را شکست …
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر زلیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا برنیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سرمیزنی
در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم.
مرتضی عبداللهی
منبع: سایت دوست خوبمون برگریزان http://bargrizan.ir/weblog/
این حقیقت من است 3
چه حس قشنگيه وقتي که داري گريه مي کني تنها باشي
چه حس قشنگي هست وقتي گريه کردنت تموم مي شه به اين ور و اون ورت نگاه کني که مطمئن بشي واقعاْ هيج کسي نديده
چه کيفي ميده که وقتي همه کس خودت رو از دست دادي اما فکر کني که خب عيبي نداره خدا که هست اما توي يه هوايي باشي که ندوني آيا واقعاْ خدا هست؟ و تو اين حس بودن و نبودن خورشيد غروب کنه و تو بخوابي و باز خورشيد طلوع کنه و باز تو گريه کني و باز خورشيد غروب و طلوع و غروي و طلوع و غرو…
چه حس قشنگي هست که توي عالم يه عاشق تنها منتظر باشي تا خبري از معشوقت برسه تا ببيني زندگيش چطور شد و بعدش با يه زلزله اي که توي دلت و هيچ کسي نمي دونه و نمي تونه بفهمه بگي خدارو شکر که داره خوشبخت مي شه
چه حس قشنگيه که مي دوني داري مي سوزي اما اين آتيش سوختنت رو کسي نمي بينه و براي آرون شدن خودت پنجره اتاقت رو باز مي کني تا از سرما بلرزي
چه حس قشنگي هست وقتي داري راه مي ري يه دفعه يادش عشقت بيافتي و در حال راه رفتن سرت رو بياري پايين و قدمات آروم تر بشه و فقط نگات روي آسفالت خيابون باشه و مردم از کنارت رد بشن
آخ که چه حس قشنگيه وقتي داري به خاطر عشقت و عاشقيت مي سوزي و مي سوزي
چه حس زيبايي هست که عکسهاي قديمي رو ببيني و آروم و آروم بغضت بترکه و شکستن آرزوهات رو لمس کني باور کن زيباست
اونقدر کيف مي کنم وقتي مي فهمم تمام تنهاييام براي عاشق بودنم هست و آروم آروم با خودت بگي يوسف از دامان پاکش به زندان مي رود
واي که جه حس قشنگي هست که حس کني براي معشوقت که هيچي نشدي حداقل براي عشق يه فدايي بزرگ هستي
مي دوني دارم گريه مي کنم
آخ که تک تک سلول هاي بدنم احساس شوق و ذوق مي کنن که تو هيچي از عذاب من نمي دوني و نمي دوني که دارم مي ميرم
گل سرخ
گل سرخ … قرمز و خوشبو
عطرش تو رو مست می کنه و رنگش شوق به زندگی رو به تمام وجودت میاره
مغرور و تنهاست
گلبرگ هاش لطیف و مخملی و زیب
سا قه اش ترد و شکننده
و خارهایش … تیز و برنده
وقتی که در خاک روزگار به وجود میاد و رشد می کنه
با تمام وجود قدش و راست نگه می داره و سر شو بال
چون که توی طوفان زندگی تنها دنیا آمده و تتنها زندگی می كنه و تنها میمیره
این گل با یه چیزی خشک میشه … ذره ذره خورد میشه و به زمین میریزه
وقتی که ریشه اش در خاک دروغ و بی صداقتی کاشته بشه
با نیرنگ و ریا تغذیه شه
و آب مسموم کینه و انتقام بخوردش داده بشه
گل سرخ حریف می طلبه … رو در رو
اگه یه روزی انتخاب كردی که گل سرخ از زمین سرنوشت جدا کنی و در روح قلبت بکاری
بدون که در زمستان روزگارت سخت و محکم
و در بهار زندگیت سر سبزو با طراوت
ریشه اش عمیق عمیق
پراکنده … در ذره ذره وجودت … با عشق
گل سرخ یک رازی داره
هم زمان که اون و جلوی صورتت می گیری تا ببویی و درونت لبریز از عطر حضورش کنی
خارهاش دستاتو می خراشه و خونین می کنه
این راز گل سرخه
عشق و رنج در کنار هم
بیسکویت سوخته
زمانی که من بچه بودم، مادرم علاقه داشت گهگاهی غذای صبحانه را برای شب درست کند. و من به خاطر می آورم شبی را بخصوص وقتی که او صبحانه ای، پس از گذراندن یک روز سخت و طولانی در سر کار، تهیه کرده بود. در آن شب مدت زمان خیلی پیش، مادرم یک بشقاب تخم مرغ، سوسیس و بیسکویت های بی نهایت سوخته در جلوی پدرم گذاشت. یادم می آید منتظر شدم که ببینم آیا هیچ کسی متوجه شده است! با این وجود، همه ی کاری که پدرم انجام داد این بود که دستش را به سوی بیسکویت دراز کرد، لبخندی به مادرم زد و از من پرسید که روز ام در مدرسه چطور بود. خاطرم نیست که آن شب چه چیزی به پدرم گفتم، اما کاملاً یادم هست که او را تماشا می کردم که داشت کره و ژله روی آن بیسکویت سوخته می مالید و هرلقمه آن را می خورد.
وقتی من آن شب از سر میز غذا بلند شدم، به یادم می آید که شنیدم صدای مادرم را که برای سوزاندن بیسکویت ها از پدرم عذر خواهی می کرد. و هرگز فراموش نخواهم کرد چیزی را که پدرم گفت: ((عزیزم، من عاشق بیسکویت های سوخته هستم.)) بعداً همان شب، رفتم که بابام را برای شب بخیر ببوسم و از او سوال کنم که آیا واقعاً دوست داشت که بیسکویت هایش سوخته باشد. او مرا در آغوش کشید و گفت:
((مامان تو امروز روز سختی را در سرکار گذرانده و او خیلی خسته است. و بعلاوه، بیسکویت کمی سوخته هرگز هیچ کسی را نمی کشد!))
زندگی مملو از چیزهای ناقص… و افراد دارای کاستی هست. من اصلاً در هیچ چیزی بهترین نیستم، و روز های تولد و سالگرد ها را درست مثل هر کسی دیگر فراموش می کنم. اما چیزی که من در طی سال ها پی برده ام این است که یاد گیری پذیرفتن عیب های همدیگر– و انتخاب جشن گرفتن تفاوت های یکدیگر– یکی از مهمترین را ه حل های ایجاد روابط سالم، فزاینده و پایدار می باشد.
و امروز دعای من برای تو این است که یاد بگیری که قسمت های خوب، بد، و ناخوشایند زندگی خود را بپذیری و آن ها را به خدا واگذار کنی. چرا که در نهایت، او تنها کسی است که قادر خواهد بود رابطه ای را به تو ببخشد که در آن یک بیسکویت سوخته موجب قهر نخواهد شد.
ما می توانیم این را به هر رابطه ای تعمیم دهیم. در واقع، تفاهم اساس هر روابطی است، همسر یا والدین-فرزند یا برادر-خواهر یا دوستی و…!
(( کلید دستیابی به شادی تان را در جیب کسی دیگر نگذارید- آن را پیش خودتان نگهدارید.))
بنابراین، لطفاً یک بیسکویت به من بدهید، و آره، از نوع سوخته حتماً خیلی خوب خواهد بود.!.!.!.!
ارسال کننده مطلب: مامان ترنم
عقاب
عمر عقاب از همه پرندگان نوع خود درازتر است . عقاب می تواند تا 70 سال زندگی کند . ولی برای این که به این سن برسد باید تصمیم دشواری بگیرد. زمانی که عقاب به 40 سالگی می رسد : چنگال های بلند و انعطاف پذیرش دیگر نمی توانند طعمه را گرفته و نگاه دارند . نوک بلند و تیزش خمیده و کند می شود . شهبال های کهن سالش بر اثر کلفت شدن پرها به سینه اش می چسبند و پرواز برای عقاب دشوار می گردد.
در این هنگام ، عقاب تنها دو گزینه در پیش روی دارد . یا باید بمیرد و یا آن که فرایند دردناکی را که 150 روز به درازا می کشد پذیرا گردد . برای گذرانیدن این فرایند، عقاب باید به نوک کوهی که در آنجا آشیانه دارد پرواز کند . در آنجا عقاب نوکش را آن قدر به سنگ می کوبد تا نوکش از جای کنده شود . پس از کنده شدن نوکش ، عقاب باید صبر کند تا نوک تازه ای در جای نوک کهنه رشد کند ، سپس باید چنگال هایش را از جای برکند. زمانی که به جای چنگال های کنده شده ، چنگال های تازه ای درآیند ، آن وقت عقاب شروع به کندن همه پرهای قدیمی اش می کند .
سرانجام ، پس از 5 ماه عقاب پروازی را که تولد دوباره نام دارد ، آغاز کرده … و 30 سال دیگر زندگی می کند.
چرا این دگرگونی ضروری است ؟
بیشتر وقت ها برای بقا ، ما باید فرایند دگرگونی را آغاز کنیم . گاهی وقت ها باید از خاطرات قدیمی، عادت های کهنه و سنت های گذشته رها شویم . تنها زمانی که از سنگینی بارهای گذشته آزاد شویم می توانیم از فرصت های زمان حال بهره مند گردیم
چه زمانی خدا به ما اخم می کند ؟
به سرآستين پاره کارگري که ديوارت را ميچيند و به تو ميگويد، ارباب نخند!
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) منطقه کرمانشاه، در وبلاگي آمده است: به پسرکي که آدامس مي فروشد و تو هرگز نميخري نخند!
به پيرمردي که در پياده رو به زحمت راه مي رود و شايد چندثانيه کوتاه معطلت کند نخند!
به دبيري که دست و عينکش گچي است و يقه پيراهنش جمع شده نخند!
به دستان پدرت، به جارو کردن مادرت، به همسايهاي که هر صبح نان سنگگ مي گيرد، به راننده ي چاق اتوبوس، به رفتگري که در گرماي تيرماه کلاه پشمي به سردارد، به راننده آژانسي که چرت مي زند، به پليسي که سر چهارراه با کلاه صورتش را باد ميزند، به دختري که به تو لبخند مي زند، به مجري نيمه شب راديو، به مردي که روي چهارپايه مي رود تا شماره کنتور برقتان را بنويسد، به جواني که قالي پنج متري روي کولش انداخته و در کوچهها جار مي زند، به بازاريابي که نمونه اجناسش را روي ميزت ميريزد، به پارگي ريز جوراب کسي در مجلسي، به پشت و رو بودن چادر پيرزني در خيابان، به پسري که ته صف نانوايي ايستاده، به مردي که در خياباني شلوغ ماشينش پنچرشده، به مسافري که سوار تاکسي مي شود و بلند سلام مي گويد، به فروشندهاي که به جاي پول خرد به تو آدامس مي دهد، به زني که با کيفي بر دوش به دستي نان دارد و به دستي چند کيسه ميوه و سبزي، به هول شدن همکلاسيات پاي تخته، به مردي که در بانک از تو مي خواهد برايش برگه اي پرکني، به اشتباه لفظي بازيگر نمايشي،…
… نخند، نخند که دنيا ارزشش را ندارد که تو به خردترين چيزهاي نابجاي آدمهايي بخندي که هرگز نميداني چه دنياي بزرگ و پر دردسري دارند، آدمهايي که هرکدام براي خود و خانوادهاي همه چيز و همه کسند، آدمهايي که به خاطر روزيشان تقلا مي کنند، بار مي برند، بي خوابي مي کشند، کهنه مي پوشند، جار مي زنند، سرما و گرما مي کشند و گاهي خجالت هم مي کشند، … خيلي ساده … نخند …
ارسال توسط : الهام سعیدیان
هشت دليل عدم موفقيت ( بخش 2 ) – فیلم
خدایا ! صبرت کاسه صبرم را لبریز کرد
خدایا!
من هر روز گناه کارت را ببخش
خدایا چطور بر من خشم نمی گیری؟ صبر تو کاسه صبر مرا لبریز کرد!
خشم تو در کجای این عالم خاکی پنهان شده؟
خدایا!یاد زیبایت را از خاطرم مگیر
عشق عالم گیرت را از این بنده حقیرت دریغ نکن
خدایا! شرمم می آید که مرا می خوانی و من رو بر می گردانم
خدایا! شرمم می آید که پاکی را از یاد برده ام
خدایا! شرمم می آید که عشق تو فراموشم شده
خدایا! یادت را از خاطرم دور مکن
می دانم که مستی ام و هشیاریم از اراده توست،می دانم که خواب و بیداریم از اراده توست
مهری که بر گوش و چشمم زدی باز کن
دلم بسته تر از هر روز، غرق در دنیای هوس، عشق تو را به یاد نمی آورد
می دانم که اینجایی، می دانم که دوستم داری
می دانم که نزدیک تری به من، از خودم
خدایا پرده از رویم بردار تا عشقت وجودم را شعله ور کند
دلم طاقت دوری از تو را ندارد، خدایا می دانم که مرا نگاه میکی! توانم بده تا نگاهت کنم
تجربیات شرکتهای فعال جهانی در زنجیره تولید
شرکت های زنجیره ای تولید، که امروزه توسط بسیاری از کشورها مورد بحث قرار گرفته یا در مسیر ایجاد آنها حرکت شده است، در کشورهای صاحب نام و قدرتمند در صنعت مرغداری بحثی با تاریخچه ای 100 ساله دارند. برای راه اندازی زنجیره تولید نخست بایست هدف مشخصی از ایجاد زنجیره تولید داشت.
آیا با زنجیره تولید قصد پوشش مناسب و کنترل قیمت و تولید در بازار داخلی را داریم؟
آیا با ایجاد شرکت های زنجیره ای تولید قصد صادرات به سایر کشورها را داریم؟
اغلب زمانی که با دست اندرکاران و صاحب نظران صنعت مرغداری این دو پرسش را مطرح می کنیم می گویند: در مرحله نخست داخل کشور سر وسامانی داده شود و اگر توانمان رسید صادر هم کنیم که چه بهتر. اینگونه پاسخ دهی ناشی از دو دلی و عدم اطمینان به داشتن برنامه ای دراز مدت برای ایجاد شرکت های زنجیره ای تولید می باشد. هر کدام از دو هدف ایجاد شرکت های تولید زنجیره ای راهکارها و برنامه های مخصوص خود را می طلبند، که از نظر هزینه و زمان نیز متفاوت می باشند.
بعنوان مثال در زمینه صادرات شما بایستی سیستم انبارداری، سردخانه ای و حمل و نقل بین المللی خودتان را نیز با نوع محصولات تولید و وحجم و فاصله صادراتیتان همگون سازید که خود هزینه ای کلان و بحث های صنعت دیگری را در صنعت زنجیره تولید صنعت مرغداری دخیل می نماید.
شرکت های زنجیره ای متشکل شده اند از تجربه و تلفیق چند رشته مختلف که دست به دست هم داده و باعث ایجاد یک زنجیره تولید با مصرف با کمترین دخالت واسطه و در نتیجه قیمت مطلوب و البته کنترل بهتر شده اند.
برای روشن شدن زنجیره تولید با یک مسافرت کوتاه اما جالب از انتها به ابتدای زنجیره تولید حرکت می کنیم ، تا بتوان بهتر و دقیق تر این زنجیره ها و پیچیدگی های آنها را درک کنیم.
در یکی از رستورانهای زنجیره ای کنتاکی (KFC) در ایالات متحده آمریکا نشسته اید و در حال خوردن قطعه هایی از سینه مرغ سوخاری شده که با فلفل و سایر ادویه های معطر طبخ گردیده است، می باشید. رستورانهای زنجیره ای از این دست بسیار زیاد هستند مانند Pizza Hut، Kedai Ayamas ،Resams، Mc-Donalds ، که محصولات گوناگون تولید شده در صنعت مرغدرای را ارائه می دهند، مانند: مرغ سوخاری، ناگت، همبرگرهای مرغ، بال مرغ سوخاری و سینه مرغ سوخاری و…این رستورانهای زنجیره ای که در سرتاسر آمریکا و در سایر کشورها شعبه دارند، همگی دارای دفاتر مرکزی می باشند، که این دفاتر مسئول برنامه ریزی توزیع و تأمین محصولات مرغداری و مواد اولیه خوراکی مانند ادویه ها، نان، انواع سس ها و… به این شعب می باشند تا هیچکدام از شعبه ها در هیچ زمانی از شبانه روز (برخی از شعبه های مرکزی 24 ساعته می باشند) بدون منوی غذا با حفظ تنوع نباشند. این دفترها که در شهرهای گوناگون بر اساس تعداد شعبه دارای دفترهای زیر پوشش می باشند طی برنامه ریزی مدون بصورت هفتگی آمار دقیقی از میزان فروش هر کدام از شعبه ها و مواد اولیه مصرفی آنها را ارائه می دهند. به دنبال دریافت این آمار برنامه ریزی های تبلیغاتی و جلب مشتری و افزایش تنوع غذایی و… و البته بازرسی های دقیق بهداشتی و استانداردسازی و روانشناسی برخورد با مشتری تدوین میگردد.
در این برنامه ریزی تأمین مواد اولیه تولیدی مواد خوراکی رستورانهای زنجیره ای، مرغ و محصولات مرغداری نیز به عنوان بخشی از مواد اولیه در این برنامه ریزی قرار می گیرند. میزان ارسال مرغ، نوع ارسال و قطع بندی، بهداشت صحیح و منطبق با استانداردهای بهداشتی و شرکتی ( هر کدام از این رستوران های مارک دار دارای استاندارد خاص در طبخ و طعم غذا خود می باشند) از جمله مواردی هستند که در برنامه ریزی تأمین مواد اولیه رستورانها نقش مهمی ایفا می کنند.
مدیریت این رستورانهای زنجیره ای خود بحثی مفصل می طلبد که هر چند در بحث زنجیره تولید بحثی حائز اهمیت می باشد ) تا مصرف نباشد تولید بی معناست( ولی چون هدف اصلی ما از این نوشتار تشریح شرکت های تولید زنجیره ای می باشد، نوع مدیریت رستورانهای زنجیره ای را که برخی از صاحبان این رستوران ها، صاحبان همان شرکت های زنجیره ای تولید مرغ می باشند را در همین جا باقی می گذاریم و وارد بحث تولید و تأمین محصولات مرغداری این رستوران ها می شویم.
بدین منظور از مدیر شعبه KFC که شما در آن نشسته اید و مشغول خوردن سینه مرغ سوخاری شده خود می باشید در مورد شرکت تأمین کننده محصولات مرغداری آن پرسش می کنیم، مدیر این شعبه دارای یک مدیر برنامه ریزی داخلی شعبه است که میزان مواد اولیه داخل انبار و سردخانه شعبه را ارزیابی می کند و این کار را قبل و بعد از پیک مصرف (بالاترین میزان مصرف در زمانهای خاصی مانند ظهرها و شب ها بعنوان نهار و شام) ارزیابی و به بخش تأمین مواد اولیه دفتر مرکزی درون شهری گزارش می دهد. برای کسب اطلاعات بیشتر به دفتر مرکزی درون شهری این رستورانها می رویم. مدیر دفتر مرکزی درون شهری به ما می گوید که شرکت پیلگیریم (بزرگترین شرکت زنجیره ای تولید مرغ در آمریکا و جهان) تأمین کننده مرغی هست که در رستوران ها KFC سرتاسر آمریکا توزیع می گردد. این دفتر شهری با دفتر مرکزی شعبه های ایالتی در تماس است که در ایالت تگزاس مقر آن شهر هیوستون می باشد.
به هیوستون و دفتر مرکزی ایالتی و بخش تهیه و تأمین مواد مصرفی می رویم. در دفتر شعبه ایالتی مسئول دفتر تأمین مواد اولیه در پاسخ به پرسشی در مورد چگونگی تأمین مواد اولیه شعب این شرکت در ایالت بزرگ تگزاس می گوید: مدیریت کل تأمین مواد اولیه مرکزی شرکت KFC طی قرار دادی با شرکت های مختلف تولید کننده مواد اولیه خوراکی ، مایحتاج مصرفی خود را تأمین می کند. این دفتر مرکزی با شرکت بزرگ تولید کننده مرغ پیلگیریم قرار دادی 3 ساله را بابت تأمین مرغ مصرفی کلیه شعب این شرکت در آمریکا منعقد کرده است. این مدیریت عنوان کرد که برای بررسی بهتر روند تولید و توزیع شرکت زنجیره ای پیلگریم به دفتر مرکزی توزیع این شرکت در ایالت تگزاس واقع در شهر هیوستن آمریکا برویم.
قرار داد رستوران زنجیره ایKFC با شرکت پیلگیریم
دفاتر مرکزی رستوران ها سفارش خرید خود را به دفتر عمده فروشی و توزیع شرکت پیلگیریم ارائه می دهند و این سفارش ها و حجم آن بصورت ماهانه صورت می گیرد. در قرار داد منعقد شده وظیفه پخش و توزیع این محصولات برای رستوران ها بر عهده شرکت پیلگیریم می باشد که البته با نظارت مامورین بهداشت ایالتی آمریکا و شرکت KFC صورت می گیرد.
شرکت زنجیره ای پیلگیریم دارای انبارهای مجهز به سردخانه می باشد که مالکیت آنها نیز در اختیار شرکت پیلگیریم می باشد، البته سایر شرکت های تولید کننده زنجیره ای مانند پیلگیریم دارای انبار و سردخانه شخصی نمی باشند و به جای خرید و هزینه کردن برای ساخت سردخانه و انبار با شرکت های خصوصی که دارای این انبارها و سردخانه های بزرگ و مجهز می باشند قرار داد چند ساله بسته و از انبارهای آنها استفاده می نمایند و در واقع این شرکت ها سیستم سردخانه ای این شرکت های زنجیره ای را بر عهده دارند، اما بصورت اجاره چند ساله می باشند تا نتوانند با تغییر قرار دادها یا لغو قرار دادها به شرکت های تولید زنجیره ای ضربه وارد نمایند.
سیستم توزیع و حمل و نقل کشوری و درون شرکتی پیلگیریم
شرکت زنجیره ای پیلگیریم دارای کامیون ها و ماشینهای حمل مرغ و محصولات مرغداری می باشد و مراکزی را به صورت پارکینگ، در شهرهای گوناگون و در ایالات های مختلف دارد.
در ناوگان حمل و نقل پیلگیریم شرکت پیلگیریم 3 مدل کامیون موجود می باشد. این کامیون ها بنا بر نوع مصرف تجهیزات خاص خود را نیز دارند. برخی دارای یخچال، برخی برای حمل مرغ زنده دارای قفس های خاص و سیستم تهویه، برخی بصورت فله ای برای حمل نهاده ها بصورت فله و البته دان مرغ می باشند.
طی قراردادی، مرکز موتوری و خدمات فنی کامیون های شرکت پیلگیریم در هر ایالت به یک شرکت خصوصی تولیدکننده خودرو واگذار شده است و این قرار دادها هر 2 سال تمدید و یا مورد بازنگری واقع می شود و در صورت عدم رضایت از کارکرد پیمانکار فنی کامیون ها این شرکت ها تغییر می کنند.
این شرکت های فنی وظیفه حفظ سلامتی موتور و خدمات سرویس ماهانه کامیون ها برای حمل محصول نهایی از انبارها و سردخانه به سرتاسر ایالت زیر پوشش را دارند.کامیونها حمل درون شرکتی، معمولاً محموله های گوناگون خود را به سه مکان حمل می نمایند، کامیون های حمل جوجه به مرغداریها و مرغ زنده به کشتارگاههای شرکت و کامیونهای حمل مواد خوراکی ونهاده های مرغ ها از انبارهای نهاده و دان مرغ شرکت به مرغداریهای شرکت پیلگیریم که مالکیت همگی آنها برای شرکت پیلگریم می باشد.
شبکه توزیع
اما همانطور که اشاره کردیم محصولات شرکت پیلگیریم به سه مکان گوناگون حمل می گردد:
1- بر اساس برنامه ارائه شده از دفتر مرکزی شهری که خود از دفاتر ایالتی کسب تکلیف نموده است توزیع محصول به انبارهای رستوران های زنجیره ای طرف قرار داد.
2- فروشگاههای زنجیره ای بزرگ عرضه و فروش مرغ و محصولات مرغداری که البته خود شرکت پیلگیریم سهامدار بیش از 548 فروشگاه زنجیره ای بزرگ عرضه مرغ و محصولات مرغداری نیز می باشد.
3- حمل محصولات مرغداری توسط کامیون ها به انبارها و ایالتهای دارای کمبود تولید مرغ و یا بنادری که دارای سردخانه هستند جهت صادرات.
شرکت پیلگیریم از لحاظ ناوگان حمل و نقل درون کشور ایالات متحده آمریکا سیستمی بسیار مدرن و مدیریتی مجزا دارد که بسیار خوب و دقیق عمل می نماید تا در هیچ بخش از زنجیره تولید این شرکت رکودی ایجاد نشود و همه بخشهای این زنجیره به موقع تغذیه شده و مواد مورد نیاز خود را دریافت نمایند.
کشتار، آماده سازی و بسته بندی
حال گامی دیگر می رویم عقب تا ببینیم محصولات مرغداری شرکت پیلگیریم چگونه بسته بندی و آماده توزیع می گردند. در آماده سازی قطعه های گوناگون همچون، ران مرغ، سینه مرغ، پای مرغ و… شرکت پیلگیریم دارای مراکز فرآوری و آماده سازی می باشد که این مراکز با توجه به دستور دفتر فروش و توزیع این شرکت ( چه دفاتر مرکزی هر ایالت و چه دفاتر شهری) نسبت به آماده سازی محصولات اقدام می نمایند.
مراکز فرآوری بزرگ شرکت پیلگیریم بالغ بر 22 مرکز می باشد که نسبت به قطعه قطعه نمودن، آماده سازی بر اساس سفارش رستوارنها و فروشگاههای زنجیره ای و البته دستورالعمل دفتر کل فروش به افزودن موادی همچون آرد سوخاری، فلفل و سایر ادویه ها به محصولات تولیدی، همبرگر و…و ایجاد تنوع در محصولات اقدام می کنند.
پس از دسته بندی هر کدام از این محصولات در بخش تولیدی، بسته بندیهایی گوناگون بصورت جعبه، کیسه های ضد آب و کارتن های بزرگ برای قرار دادن محصولات بسته بندی شده در داخل آنها و… توسط کارگران پر شده و سپس مسئولین و سرپرست های انبار داری و سردخانه داری شرکت پیلگیریم مشخص می سازند کدام محصول ها بایستی وارد انبار شوند و کدام بایستی نخست به درون سردخانه رفته و سپس برای صادرات و یا توزیع آنها اقدام شود. اینکار با زدن برچسب هایی بر روی هر سری بسته بندی که بر روی پالت هایی قرار دارد صورت می پذیرد.
اغلب کشتارگاههای شرکت پیلگیریم دارای دستگاه فرآوری و قطعه سازی نیز می باشند و برای فروش مرغ تازه خود کشتارگاهها دارای سیستم خودکار بسته بندی نیز می باشد که در سرعت کارکرد کشتارگاه و توزیع و فروش تأثیر بسزایی دارند.
برخی از این کشتارگاهها و کارخانه های فرآوریشان در نزدیکی انبار و سردخانه قرار دارند که پس از فرآوری آنها به انبارهای منتقل می گردند یا در برخی دیگر در همان حالت انجماد صورت می گیرد و بصورت محموله هایی آماده اعزام به بندرگاهها می گردند.
در شرکت پیلگیریم 15 کشتارگاه مجهز به کارخانه فرآوری می باشد و مرغها در همان مکان بصورت کاملاً مکانیزه کشتار می شوند و پس از کشتار و شستشو، برخی از مرغهای کشتار شده به سمت واحد بسته بندی می روند که در آنجا این مرغها نخست بسته بندی شده و سپس به سرعت توسط کامیونهای یخچال دار به فروشگاههای زنجیره ای عرضه محصولات مرغداری ارسال می گردند تا بعنوان مرغ تازه عرضه گردند.
سردخانه های شرکت پیلگیریم همگی ساخت شرکت بزرگ تولید کننده سردخانه ای و سیستم های انجماد Westing House هستند و پیلگیریم پس از انجماد و آماری که در این مدت گردآوری کرده است فصل و میزان مازاد مرغ تولیدی خود در هر مرکز تولیدی را برآورد کرده و در آن زمان تصمیمی می گیرد که از سردخانه های خود اقدام به صادرات مرغ از ایالتی به ایالتی دیگر نماید. صادرات این شرکت به دلیل مدت زمان فعالیت بالای این شرکت و توسعه سالانه آن به جایی رسیده است که تقریباً در هر فصل درصدی از صادرات مرغ آمریکا توسط این شرکت البته با همکاری شرکت های بازرگانی که با پیلگیریم قرار داد دارند، صورت می پذیرد که بنا به مسائل امنیتی نتوانستیم از این موضوع آگاه بشویم که آیا پیلگیریم در این شرکتهای بازرگانی سهمی دارد یا خیر؟
پرورش مرغ
پیش از رسیدن مرغهای زنده به کشتارگاهها، این مرغها در مزارع پرورش مرغ پرورش داده می شوند. مالکیت این مزارع از آن شرکت پیلگیریم است. این مرغداریها که حداقل جوجه ریزی درون آنها 1 میلیون جوجه می باشد کاملاً تجهیز و مکانیزه شده اند. کارگران مشغول به کار، همگی استخدام و تحت حمایت شرکت پیلگیریم می باشند.
یکی از موارد جالب در این مزارع آن است که هر کدام از این مزارع دارای انبارهای بزرگی برای ذخیره دان برای دو دوره جوجه ریزی می باشند. سوله های سر پوشیده و کاملاً مجهز به تهویه و جریان منظم هوا هر روز توسط واحدهای فنی شرکت های تجهیز کننده کنترل می شود تا دستگاهها خراب نشوند.
ایالت ها بر اساس تراکم مزارع پرورش مرغ دارای مزارع پرورش مرغ مادر و کارخانه های جوجه کشی نیز می باشند تا هیچکدام از سوله های پرورش مرغ خالی از جوجه نباشند. این مزارع مادر خود از مزارع اجداد که بصورت های چند واحدی در ایالت ها قرار دارند مرغهای مادر خود را تأمین می کنند. جالب آن است که بدانیم بدین ترتیب هیچگونه نوسان قیمتی در مورد تولید جوجه در شرکت های زنجیره ای وجود ندارد زیرا خود آنها با توجه به میزان خروج مرغ از مراکز فروششان میزان تولید مرغ ، مرغ مادر و مرغ اجداد را کنترل می کنند و البته با توجه به آمار منظم، فصلهای پر مصرف و کم مصرف را نیز شناسایی کرده اند.
هر مزرعه پرورش مرغ گوشتی در هر ناحیه زیر پوشش یک اداره خصوصی دامپزشکی وابسته به شرکت پیلگیریم است که استانداردهای تولیدی آمریکا را با تولیدات شرکت هماهنگ و کنترل می نماید.
هر مزرعه پرورش مرغ شرکت، دارای برنامه منظم تغذیه ، واکسیناسون و کنترل بهداشتی می باشد که کنترل دامپزشکی و خوراکی زیر نظر کارشناسان شرکت برای تطبیق با استانداردهای شرکت در رشد با صرفه مرغها صورت می پذیرد و سازمان دامپزشکی ایالتی از طرف دولت بعنوان بازرس اقدام می نماید.
تأمین دان مرغ و نهاده ها
برای تأمین دان مرغ و نهاده ها، مرکز تأمین مواد خوراکی شرکت با توجه به ظرفیت سیلوها و مزارع زیر پوشش پیلگیریم اقدام می نماید. شرکت پیلگیریم دارای 35 کارخانه تولید دان مرغ با ظرفیت تولید 355500 تن در هفته می باشد که تأمین مواد خوراکی اولیه این کارخانه ها توسط بخش کشاورزی و سرمایه گذاری شرکت تأمین می شود. در این بخش مزارع مختلف در سرتاسر ایالات متحده شناسایی و با کشاورزان قرار داد های گوناگونی عقد می گردد که در برخی مواقع تجهزات و بذر و… توسط شرکت پیلگریم جهت کشت تأمین خواهد شد و یا از کشاورزان محصولشان قبل از تولید پیش خرید می گردد.
علاوه بر این، شرکت های گوناگونی که در توسعه و تجهیز و خرید نهاده ها در ایالات متحده نقش دارند طی قرار دادی نهاده های مورد نیاز مزارع پیلگیریم را تأمین می نمایند. اغلب شرکت های زنجیره ای آمریکا این روش را در پیش روی دارند اما شرکت پیلگیریم ریسک زیاد را نمی پسندد به همین دلیل مقدار زیادی مزرعه کاشت ذرت و سویا را در ایالات متحده خریداری کرده و تحت نام شرکت های کشاورزی دیگری که در واقع سهامدار اصلی آنها خود این شرکت می باشند، نهاده های خود را تأمین می نمایدتا بدین سان بر اثر کمبود نهاده ها شرکت با تهدید مواجه نشود.کاری که به علت نوسانات شدید قیمت نهاده ها در جهان، به تازگی شرکت تایسون نیز این روش را پیش روی قرار داده است.
در جلسه بعدی مباحث زیر مطرح می شود:
شرکت های زنجیره ای با هدف صادرات
تفاوت شرکت های زنجیره ای آمریکا
انواع شرکت های زنجیره ای
وضعیت شرکت های زنجیره ای در جهان
کشورهای در حال ایجاد زنجیره تولید
شرکت های زنجیره ای برای صادرات
در اینجا می توانیم بگوییم که سفر ما به نقطه ابتدایی تولید شرکت پیلگیریم رسیده است. اما در مورد ایجاد شرکت زنجیره ای برای امر صادرات تفاوت بیشتر در نقطه انتهایی است که همان تجهیزات و امکانات بندرگاهی و صادراتی می باشد. برای این موضوع مقایسه ای بین شرکت زنجیره ای پیلگیریم و زنجیره ای سدیای برزیل که به یکی از بزرگترین صادر کنندگان مرغ در جهان مبدل شده است ما را در این زمینه روشن می سازد.
بخش انتهایی شرکت پیلگیریم که تولید و پخت مرغ و ارائه آن به مشتری بود را پیش تر بررسی کردیم اما یک نقطه دیگر مصرف تولید نهایی و صادرات می باشد. در بحث صادرات به ادعای مسئولین شرکت پیلگیریم، این شرکت هنوز برنامه جامعی با محوریت خود شرکت برای ورود به عرصه صادرات را آغاز نکرده است به همین دلیل اغلب مصرف کنندگان خارجی شرکت تایسون را ( که بزرگترین تولید کننده گوشت در جهان می باشد) بعنوان بزرگترین تولید کننده مرغ در جهان می شناسند در حالیکه بزرگترین تولید کننده مرغ در جهان شرکت پیلگیریم می باشد. پیلگیریم بیشتر تمایل به جذب بازارهای داخلی آمریکا دارد به همین دلیل تجهیزات توزیع و پخش خود در داخل آمریکا را کامل نموده است تا بتواند به راحتی بخش عمده ای از بازار آمریکا را تحت تسلط خود قرار دهد، هر چند به ادعای مرکز فروش این شرکت بازار آمریکا بسیار حساس است و کمی غفلت باعث جابجایی در رتبه تولید کنندگان می گردد،
امادر امر صادرات پیلگیریم برنامه هایی را در 2 مرحله دارد که اکنون در حال بستر سازی آن می باشد. در مرحله نخست آماده سازی و توسعه ناوگان جاده ای برای صادرات مرغ به کشورهای زیر پوشش پیمان نفتا ( کانادا، امریکا و مکزیک) و سپس توسعه سیستم های سردخانه بندرگاههای بزرگ آمریکا و در نهایت اقدام به صادرات به کمک ناوگان دریایی . پیش از وارد شدن در این عرصه شرکت پیلگیریم در موضوع صادرات کماکان به روش گذشته که شرکت های بازرگانی دیگر طی قرار دادی محصولات این شرکت را خریداری کرده و سپس در عرصه جهانی می فروشند می باشد. این شرکت ها طی قرار دادهایی مرغ را از سردخانه های کنونی شرکت پیلگیریم در بندرگاههای آمریکا تحویل گرفته و سپس طی قرار دادهایی با شرکت هایی در خارج از آمریکا محصولات شرکت پیلگیریم را در سایر کشورها بفروش می رسانند.
اما تفاوت شرکت پیلگیریم و تایسون که شاید بیشتر از پیلگیریم به بازارهای جهانی دست اندازی نموده است با شرکت هایی همچون سدیای برزیل در سسیستم حمل و نقل صادرات مرغ های تولیدیشان می باشد.
در آمریکا کالاهای مرغداری همانند سایر محمولات به شرکت های حمل و نقل بین المللی در این کشور سپرده می شوند تا شرکت های تولید کننده بتوانند با قیمت رقابتی حمل و نقل، بهترین و با صرفه ترین ناوگان حمل دریایی را برای خود بیابند. اما جالب آنکه در کشوری همچون برزیل که خود یکی از مدعیان و رقیبان ایالات متحده در تولید و صادرات مرغ و نهاده ها می باشد، شرکت های زنجیره ای همانند سدیا خود دارای کشتی و ناوگان خصوصی دریایی با نام سدیا می باشند و جالب آنکه برزیلی ها در این مسیر یک گام جلوتر از آمریکاییها می باشند بگونه ای که آنها ناوگان دریاییشان را مجهز به کشتارگاه و بسته بندی و انجماد نموده اند بگونه ای که مرغهای زنده درقفسهایی در درون کشتی بارگیری می شوند و سپس در مسیر حرکت از مبدا که بندرگاههای برزیل می باشد تا مقصد که بعنوان مثال بندر جبل علی امارات می باشد برای کاهش زمان و همچنین تازه تر بودن مرغ ها در مسیر حمل به کشور مذکور مرغها ذبح و بسته بندی و منجمد می شوند. خود این امر باعث گردیده که برزیلی ها کمی در سرعت عمل برای تصاحب بازارهای جهانی از آمریکائیها سریعتر عمل نمایند و کشتی های این شرکت های زنجیره ای کماکان در سرتاسر گیتی اقدام به کشتار، فرآوری، بسته بندی و انجماد زیر پوشش آرم این شرکت ها نمایند و دفاتر فروش این شرکت ها بر روی کشتی و آب دریا، مرغ این شرکتها را بفروش برسانند و در زمانهای بحرانی بخصوص آنفلوانزای مرغی که بسیاری از کشورها را با کمبود گوشت مرغ مواجه کرده بود وارد عمل شده و بازارها را به نام خود ثبت و مصادره نمایند.
تفاوت شرکت های زنجیره ای آمریکا
تفاوت شرکت های زنجیره ای آمریکایی در نحوه ایجاد دانه های زنجیره تولیدی خود می باشد. برخی از شرکت های زنجیره ای دارای کامیون نیستند برای هر کدام از 3 بخش (پخش محصول نهایی، توزیع جوجه و حمل مرغ به کشتارگاهها و حمل نهاده ها برای مرغداری ها) که نیاز به کامیون دارند، با شرکت های خصوصی قرار داد می بندند واین شرکت ها اینگونه خدمات را به آنها ارائه می دهند.
در بخش دیگری بسیاری از آنها دارای کشتارگاه و مرکز فرآوری هستند و برخی از آنها نیز فقط تا بخش کشتار را صورت می دهند و سپس مرغها را وارد سیستم انجماد کرده یا مستقیم وارد بخش بسته بندی می کنند تا بصورت تازه به بازار عرضه شوند. بسیاری از شرکت های زنجیره ای با رستورانهایی قرار داد دارند که آن رستوران ها دارای بخش فرآوری هستند تا مرغ و محصولات مرغداری خود را بنا به دلخواه خودشان قطعه بندی آماده نمایند. در واقع بخش فرآوری در اینگونه زنجیره در سیستم رستورانهای زنجیره ای قرار می گیرد که بسیاری از این رستورانها توسط همین شرکت های عرضه کننده مرغ تجهیز و آماده سازی شده اند و تولید کنندگان زنجیره ای در آنها سهام دارند.
شرکت های زنجیره ای که همانند پیلگیریم و چند شرکت بزرگ دارای سیستم انجماد سازی نیستند و یا دارای سردخانه های مجهز در بنادر و گمرکات خروجی نیستند با شرکت های خصوصی که این تجهیزات را خریداری کرده و اجاره می دهند وارد کار شده و تجیهزات و سیستم های آنها را بصوت چند ساله اجاره می کنند.
همانطور که تشریح گردید شرکت های زنجیره ای تمامی دانه های زنجیر تولیدی را در مالکیت ندارند، بلکه تنها تعدادی انگشت شمار هستند که مالکیت خصوصی کامل زنجیره ای را دارا می باشند. بعنوان مثال شرکت پیلگیریم دارای ناوگان حمل و نقل بین المللی دریایی نیست، اما تایسون در این زمینه سرمایه گذاری نموده است و سدیای برزیل آن را به صورت کامل در اختیار خود دارد. یا شرکتی مانند مزارع پردو دارای ناوگان حمل کامیونی نمی باشد و در این زمینه با شرکت های خصوصی قرار داد دارد اما دارای انبارهای مجهز سردخانه دار در بندرگاههای آمریکا است و مرغ به کشور پرو و شیلی صادر می کند.
این به آن معنی است که هر شرکتی خود را در ظرفی که قرار است با آن به هدف خود برسد مجهز می نماید.مدیریت شرکت در راستای اهداف تعیین امکانات می نماید و دانه های زنجیره خود را به امکانات مورد نیاز خود مجهز می نماید.
اما آن چیزی که در همه این زنجیره ها مشخص و بارز است مدیریت منطقی همراه با اصول اقتصادی است. بدون شک شخص پیلگیریم نمی تواند بر تمام امور مداخله کند. به همین خاطر اصول اطلاع رسانی درون سازمانی مجهزی را در این خصوص تهیه نموده است که موسسه I.T.P در حال بررسی و تحقیق کامل و مخصوصی در این زمینه می باشد.
همچنین باید توجه داشت که مدیران شرکت های زنجیره ای در هر بخش از این زنجیره به صورت کاملا تخصصی و حرفه ای انتخاب می شوند تا بتوانند بهترین تصمیم را برای بخش تحت مدیریت خود بگیرند. برای مثال بخش مدیریت حمل و نقل پیلگیریم به صورت تخصصی تصمیم بر آن گرفته است تا 3 نوع ماشین حمل و نقل به این قسمت اختصاص دهد و همچنان وظیفه دارد در طول دوره مدیریت خود بهترین و مناسب ترین طرح ها و برنامه ها را برای رونق دادن بخش حمل و نقل اتخاذ نماید.
انواع شرکت های زنجیره ای
در کل دنیا تا کنون دو نوع شرکت زنجیره ای ایجاد شده است که این دو نوع شرکت زنجیره ای با توجه به بافت صنعت مرغداری هر کشور و روش های ایجاد سریعتر و فرهنگ تولید هر کشور متفاوت است.
بعنوان مثال در کشوری همچون تایلند که دارای مرغداریهای پراکنده با مالکیت خصوصی فراوان است، دولت برای حمایت از زنجیره ای شدن، به شرکت هایی که دارای سیستم های مدیریتی روز می باشند، وام های بلند مدت با بهره های کمی را اعطا کرده است تا این شرکت ها به آرامی و خزنده مرغداریهای پراکنده در سطح کشور را زیر پوشش خود ببرند.این زیر پوشش شامل جوچه ریزی، تأمین خوراک و دان مرغ و موارد بهداشتی و خرید تضمینی می باشد و البته زیر پوشش استانداردهای تولیدی و کشوری. شرکت های دیگری نیز در تایلند در حال ایجاد رستوران های زنجیره ای می باشند و برخی دیگر نیز کشتارگاهها را زیر پوشش می گیرند.
اینگونه دولت تایلند برنامه انقباضی پراکنده ای را در هر شاخه ایجاد کرده است تا پس از آنکه در هر بخش از دانه های زنجیره تولید، شرکت های مرکزی بزرگی ایجاد گردید با ایجاد تسهیلاتی خاص زمینه اقدام دانه های زنجیره ای را ایجاد نماید تا شرکت های مادر زنجیره ای ایجاد شوند.
شرکت زنجیره ای از این دست در عین حفظ مالکیت خصوصی در کوچکترین واحدهای زنجیره که مزارع و مرغداریها می باشد در کلان شرکت های بزرگی هستند که با دولت بر سر قیمت داخلی و صادراتی کنار می آیند و دولت به راحتی در مورد اعطای تسهیلات به آنها تصمیم می گیرد. این الگو که در کشور ایران نیز به خوبی قابل پیاده سازی است ( بخاطر نوع فرهنگ و متأسفانه صدور مجوزهای بدون محدودیت و بالا بردن سهم تولید کشور بدون برنامه ریزی صحیح صادراتی در خور رقابت با شرکتهای ذکر شده در بالا) تا به آرامی با سیاست انقباضی شرکت های پراکنده را یکپارچه نمود و زیر چند مجموعه واحد مدیریتی برده و سپس دانه های زنجیره تولید را به یکدیگر وصل کرد.
در این سیستم پس از یکپارچه شدن دولت زمانی مجوز ایجاد مرغداری به اشخاص یا شرکت های کوچکتر را می دهد که یا زیر پوشش شرکت های زنجیره ای ایجاد شده بروند یا زیر پوشش شرکت هایی که در حال زمینه سازی برای زنجیره تولید شدن هستند، قرار بگیرند و پس از اعلام نیاز آنها مجوز صادر شده و شرکت مذکور، آن واحد مرغداری یا کشتارگاهی یا… را زیر پوشش خود می گیرد و استانداردهای تولیدی را برای آن تدوین می نماید و از خدمات یا محصول نهایی آنها استفاده می نماید.
در مدل دوم شرکتی با سرمایه بالا اقدام به خرید و یا عقد قرار داد با شرکت های گوناگون متخصص در هر زمینه دانه های زنجیره تولید می نماید و سپس شروع به فعالیت می نماید و به آرامی زنجیره های تولیدی را با سود شرکت به مالکیت خود در می آورد و می خرد و کامل می نماید، عملی که بیشتر در آمریکا و برزیل و انگلستان صورت پذیرفته است و اکنون از ایجاد آن در حال بهره برداری هستند.
نکاتی مهم در ایجاد شرکت های زنجیره ای:
1- نخستین نکته در ایجاد شرکت های زنجیره ای توجه به مستقل بودن این شرکت ها می باشد بطوری که در این زنجیره ( بخصوص برای شرکت های بزرگ جهانی و کشورهای قدرتمند) هیج دلیلی برای وابستگی به محیط بیرون از این کشورها نمی بایست وجود داشته باشد . اگر هم ناتوانی وجود دارد بایستی هر چه سریعتر رفع گردد تا تضمین برای بقا و رشد وجود داشته باشد و زنجیره تولید به راحتی به کار خود ادامه دهد، همانند کارخانه ای که نبود قطعه ای باعث قطع شدن زنجیره تولید نشود.
2- در صورتی که در کشوری به هر دلیلی یکی از دانه های زنجیره تولید وجود نداشته باشد بایستی با راهکاری اقتصادی، سیاسی و… ، بگونه ای وجود این دانه زنجیر تضمین گردد. بعنوان مثال در کشور ما عدم وجود نهاده بخصوص ذرت و عدم تولید آن در تمام فصول به گونه ای که کشور از واردات آن بی نیاز باشد مانعی بسیار بزرگ در راه زنجیره تولید می باشدزیرا قطع نهاده برابر است با قطع کل فرآیند زنجیره تولید.
3- دولت ها در ایجاد شرکت های زنجیره ای تنها نقش حمایتی دارند و با تسهیل در راه ایجاد این شرکت ها به توسعه و بلوغ و رشد آنها یاری می رسانند و خود هیچ نقشی در ایجاد و توسعه و امور تولیدی و برنامه ریزی آنها ندارند. اما منکر این نیز نباید شد که سیاست دولتها باعث تغییر در روند تولید شرکت های زنجیره ای می شود.
4- اغلب توصیه می شود در کشورهایی که در حال توسعه شبکه زنجیره ای خود هستند ( منظور حمایت دولتها از این شرکت ها است) تنها به ایجاد یک شرکت زنجیره ای اکتفا نشود، بلکه برای رشد و قدرت تنظیم بازار مرغ از لحاظ حجم و قیمت بایستی حداقل 3 شرکت زنجیره ای رقیب ایجاد شود.
وضعیت شرکت های زنجیره ای در جهان
کشورهایی که هم اکنون دارای زنجیره تولید هستند را می توان بصورت زیر فهرست نمود:
آمریکا :
پیلگریم
مرکز غذایی تایسون
مزارع پردو
مزارع واین
شرکت ساندرسون
مزارع مونتایر
خانه مزارع ریفورد
مواد غذایی کی استون
شرکت غذایی کوچ
مزارع فاستر
برزیل:
Sadia
Perdigão
Seara
Frangosul
Avipal
Dagranja
Aurora
Diplomata
Penabranca
Copacol
Pif Paf
Sertanejo
آفریقای جنوبی:
دو شرکت بزرگ تولیدی به نام های رین بوو (Rainbow) و آسترال (Astral) شرکت های زنجیره ای آفریقای جنوبی می باشند. این دو شرکت در مجموع 58 درصد از بازار مرغ آفریقای جنوبی را در تسخیر خود دارند.
رین بوو (Rainbow) بطور میانگین 3/4 میلیون مرغ آماده طبخ و آسترال (Astral) بطور میانگین 9/3 میلیون مرغ آمده طبخ در هفته تولید می کنند. سومین شرکت بزرگ یکپارچه این کشور به نام کانتری بیرد (Country Bird) بطور میانگین 35/1 میلیون مرغ آماده طبخ در هفته تولید می کند که این مقدار 9 درصد از سهم بازار آفریقای جنوبی است.
اتحادیه اروپا:
از زمانیکه کشورهای اروپا تحت پیمان اتحادیه اروپا با هم متحد شده اند و کنوانسیون های اقتصادی بزرگی را بین خود منعقد کرده اند کشورهای این اتحادیه آمارهای اقتصادی خود را بطور مشترک ارائه می دهند و سعی می کنند کشور های اروپایی را واحد در نظر گرفته و شرکت های گوناگون در این کشورها را جزوی از پیکره اصلی این اتحادیه در نظر بگیرند.
فرانسه:
شرکت Doux این کشور پیشرو در امر تأمین مرغ اتحادیه اروپا است.
کشتارگاههای این شرکت در حدود 2 میلیون مرغ را در روز کشتار می نماید. دفاترصادراتی این شرکت رتبه نخست در دنیا را داراست بگونه ای که در 5 قاره و در 130 کشور جهان نمایندگی دارد و شبکه عظیمی از معاملات را نیز صورت می دهد. این شرکت در زمینه تولید و تأمین دان مرغ اروپا نیز سهم زیادی ایفا می نماید.
دومین شرکت تولید کننده فرانسوی به نام LDC در حدود 1 میلیون تن مرغ در سال تولید می کند. این شرکت افت بسیار شدیدی داشته است و علت این امر شیوع سریع آنفلوانزا مرغی در این شرکت بزرگ فرانسوی می باشد.
شرکت سوم فرانسوی به نام Gastronome (Terrena) با تولید بیشتر از 140000 تن در سال در حدود 1/1 میلیون مرغ و بوقلمون در هفته تولید می نماید.
ایتالیا:
سردمدار شرکت های بزرگ تولید کننده ایتالیا AIA است. این شرکت 300000 تن محصولات مرغداری اعم از مرغ تازه و منجمد تولید می نماید.
دومین شرکت بزرگ ایتالیایی که در دسته بندی تولید کنندگان بزرگ مرغ اتحادیه اروپا نقش دارد آمادوری (Amadori) است که تولیدی بالغ بر 200000 تن گوشت مرغ در سال دارد.
انگلستان:
در این کشور بزرگترین تولید کننده شرکت گرمپین (Grampian) می باشد که 8/3 میلیون مرغ در هفته تولید می کند. این شرکت بزرگترین تولید کننده مرغ از نظر تنوع محصولات می باشد و این شرکت دارای دفاتر زنجیره ای فروش و سوپر مارکتهای زنجیره ای برای عرضه محصولات خود می باشد.
شرکت انگلیسی معروف دیگر به نام گروه غذایی دو خواهر(2 Sisters Food Group) می باشد که این شرکت در کشور هلند دارای 8 سایت پرورش است.
شرکت بزرگ ایرلندی – انگلیسی به نام Moy Park که مقر اصلی آن در ایرلند شمالی می باشد نیز دیگر شرکت بزرگ نقش آفرین در تولید و تأمین بازار اتحادیه اروپا است. اما به دلیل خرید درصد زیادی از سهام آن توسط انگلیسی ها این شرکت را دو ملیت در نظر می گیرند. این شرکت دارای دفاترنمایندگی در آمریکا نیز می باشد.
تولید این شرکت در هفته 4/1 میلیون مرغ است.
هلند:
شرکت بزرگ تولیدی این کشور به نام Cebeco است که علاوه بر تولید مرغ درامر کشاورزی دراتحادیه اروپا نیز از بزرگان می باشد.
این شرکت به تازگی توانسته است شرکت Plusfood Group برزیل را خریداری کرده و بخشی از مرغ اروپا را توسط تولیدات این شرکت برزیلی تأمین نماید.
آلمان:
شرکت بزرگ آلمانی تولید کننده در اتحادیه اروپا وسجوهان (Wesjohann) نام دارد. این شرکت دارای سیستم توزیع بسیار پیشرفته است و گاه تولیدات و محصولات دیگر مرغداریهای آلمان و اتحادیه اروپا را نیز توزیع می نماید و از این سیستم توزیع نیز کسب درآمد می کند.
این شرکت آلمانی نیز در بحران آنفلوانزای مرغی بسیار ضرر داده است اما در سال 2006 توانسته است مجدداً نیروی خود را بازیابد
کشورهای در حال ایجاد زنجیره تولید
تایلند
مصر
عربستان سعودی
اسپانیا
آرژانتین
کره جنوبی
اندونزی
مالزی
مکزیک
کانادا
هند
بلژیک
فیلیپین
گردآوری: کاوش ساعی
تدوین: علی حسینی
خدایا ! صبرت کاسه صبرم را لبریز کرد
خدایا!
من هر روز گناه کارت را ببخش
خدایا چطور بر من خشم نمی گیری؟ صبر تو کاسه صبر مرا لبریز کرد!
خشم تو در کجای این عالم خاکی پنهان شده؟
خدایا!یاد زیبایت را از خاطرم مگیر
عشق عالم گیرت را از این بنده حقیرت دریغ نکن
خدایا! شرمم می آید که مرا می خوانی و من رو بر می گردانم
خدایا! شرمم می آید که پاکی را از یاد برده ام
خدایا! شرمم می آید که عشق تو فراموشم شده
خدایا! یادت را از خاطرم دور مکن
می دانم که مستی ام و هشیاریم از اراده توست،می دانم که خواب و بیداریم از اراده توست
مهری که بر گوش و چشمم زدی باز کن
دلم بسته تر از هر روز، غرق در دنیای هوس، عشق تو را به یاد نمی آورد
می دانم که اینجایی، می دانم که دوستم داری
می دانم که نزدیک تری به من، از خودم
خدایا پرده از رویم بردار تا عشقت وجودم را شعله ور کند
دلم طاقت دوری از تو را ندارد، خدایا می دانم که مرا نگاه میکی! توانم بده تا نگاهت کنم
خدا گریه کرد
خداوند گریه کرد، زمانی که بنده اش، آنی که اشرف مخلوقات خواندش، و دردانه جهان خلقت شد، اینچنین کبر و غرور سرتا پای وجودش را گرفت
خداوند گریه کرد، زمانی که بنده ای که خدا خالق آن بود، بر بنده دیگرش ظلم و عناد کرد
خداوند گریه کرد، لحظه ای که بنده ای از بندگانش دل بنده ای دیگر را شکست
خداوند گریه کرد، لحظه ای که آن چه می پنداشت، شد آنچه که هست
خداوند گریه کرد، زمانی که دید این بنده همان بنده ای است که با آهنگ سوراسرافیل خاکش را ساخت و اینک بر سر خاک و مال جنگ و خونریزی است
خداوند گریه کرد، زمانی که وجود بی ارزش این خاک را با روح خداوندی زنده کرد، اما اکنون همان بنده، ارزش روح خداوندی را با وابستگی به هیچ های زمین فراموش کرده است
خداوند گریه کرد، زمانی که این جسم مملو از روح را سرتاسر مملو از عشق الهی کرد، اما هم اکنون هر آنچه عشق می نامندش به هوس می رود.
خداوند گریه کرد، زمانی که بنده ای که به آن گفته بود: همه شما نزد هم برابرید، اکنون به پول و مال، خود را برتر و قوی تر می داند.
خداوند گریه کرد، زمانی که دید، عشق داده بودم برای آرامش، دل داده بودم برای سپردن، گل برای هدیه، اما اکنون همه چیز، ریا و تزویر و دروغ
خداوند گریه کرد، زمانی که گفته بود، با هم باشید، به هم عشق بورزید و از آن لبریز شوید، از آنچه در دنیا به شما دادم برای رسیدن به اصل خود استفاده کنید، اما همه چیز مصنوعی شد و ساختگی
خداوند گریه کرد، زمانی که در آن وقتی که به ما داده بود تا در حضورش بنشینیم و درد دل کنیم و فیض عشق بازی با خدا را ببریم، رفتیم و چه نا سالم سپری کردیم
خداوند گریه کرد، زمانی که دید بر مهر مادری، بی احترامی شد
خداوند گریه کرد، زمانی که دید ۲ برادر برای هم نقشه می کشند که چگونه فریب دهند و به مال و اندوخته ناسالم خود بیافزایند
خداوند گریه کرد، زمانی که به گل و پروانه، آب و خاک، آنگونه که او می خواست ، نگاه نکردیم
خداوند گریه کرد، زمانی که دید از عقل و پندارمان چگونه استفاده کردیم و برای آنچه خوب است یا بد است و مفهوم آن مطلق و ثابت است، مقلد مشابهان خود شدیم، و از آنچه او به ما داده بود ( عقل=استدلال) استفاده نکردیم.
خداوند گریه کرد، زمانی که او را به جای اینکه در محیط ببینیم، در پول و بانک و مال و ثروت می دیدیم، چرا که در نبود این ها ، او را صدا می کردیم و اگر مشکلی از نبود آنها نداشتیم حتی اسمش را به لب نمی آوردیم.
خداوند چه صبری دارد!
اگر روزی از توقعات خود، از ما سئوالی کند، به راستی ما چه می گوییم ؟
الهی به فضل و رحمتت بر ما قضاوت کن، نه به عدلت
من رو صدا کن
ای بنده من چرا از من دل کنده ای؟
تو که بنده بزرگ و خوب منی
تو که احساس گناه می کنی آیا دیگر نمی خواهی بنده من باشی؟
احساس می کنی از من باید فرار کنی ؟ پس به چه کسی پناه خواهی برد؟
ای بنده کوچک من ! تو هنوز بنده من هستی
من تو را دوست دارم و به تو احترام می گذارم پس چرا به من نگاه نمی کنی؟
من تو را کی و در کجا تنها گذاشتم؟
من به تو چه بدی کردم که اینگونه با من رفتار می کنی؟
چرا من را که در کنار تو هستم صدا نمی کنی تا با تمام قدرتم جواب تو را بدهم؟
چرا وقتی از من چیزی خواستی و به تو دیر دادم گله کردی و به فکر بهتر از آنی که به تو دادم نبودی؟
ای بنده من تو هنوز بنده منی و تا هست و نیست بر روحت و جسمت آگاهم در کنار تو هستم، از من دوری نکن
ای بنده من ! من آفریننده تو هستم و تو را دوست دارم
من مالک تو هستم و بر ملکم مسلط
از من دوری نکن و من را به عنوان دوستت بر گزین
من شایستگی دوست تو بودن را دارم
چرا به من می گوئی من به تو چیزی نداده ام؟ من زیبا ترین را به تو دادم چرا به دنبالش نرفتی؟
ای بنده من! بگو به غیر از تو به چه کسی اختیار دادم؟ شعور دادم؟ قدرت انتخاب دادم؟
من همواره تو را می بینم ! تو چرا من را نمی بینی؟
من خدای تو هستم، خدای تو
من به تو صبر دادم تا بگذاری آنچه صلاحت هست بر تو عنایت کنم؟
با من نجنگ ! من تحمل دیدن جنگ بنده ام با خودم را ندارم
ای بنده من ! تو هیچ کسی را پیدا نمی کنی که مانند من برای تو بسوزد و ناراحت شود
من خدای تو هستم و تو را خلق کردم و فرمودم همه بر تو سجده کنند
در بارگاه من هر که بر تو سجده نکند از من دور خواهد شد و رانده می گردد
غرور من نمی گذارد کسی بر بنده من خرده و عناد کند
من تو را دوست دارم و عاشق تو هستم و بهترین ها را برای تو می خواهم و از خوشنودی تو خوشحال می شوم
بر من عصبانی نشو و از آنچه به تو می دهم یا می گیرم مرنج
من خنده های تو را می بینمو از تمام موجود وجودیتم خوشحال می شوم و از ناراحتی تو غصه می خورم
اما خوشحالی آینده ات را بر غصه الان تو ترجیح می دهم
تو را به خاص بودنت قسم می دهم بر من ناراحت نشو و از من را بهتر ببین! من در کنار تو هستم و حتی در خودت هستم
تو من را از دلت صدا کن ، با تمام وجود بر تو ظاهر می شوم
به کائناتم قسم بنده ای از من نخواهی یافت که من را صدا کرده باشد و بی پاسخ برگشته باشد
من خدای تو هستم و تو را دوست دارم
من را صدا کن و از من دوری نکن
با من هرچه کنی دوستت دارم امابا بنده های دیگر من بد نباش من آنها را هم دوست دارم
خدا جونم ! ممنونم
خدایا! چه لحظه هایی که در زندگی ترا گم کردم اما تو همیشه کنارم بودی
…چه دقیقه ها که حضورت را فراموش کردم اما تو فراموشم نکردی…
چه ساعت هایی که غرق در شادی و غرور، تو رو که پشت همه موفقیت هام قایم شده بودی از یاد بردم اما تو همیشه به یادم بودی
چه روزهایی که سرمو تُو لاکم کردم و توی غصه هایی که فکر میکردم تو برای تلافی کارهای بدم برام فرستادی دست و پا زدم ، اما تو همیشه کاری کردی که به صلاح من است …
وقتی خسته از همه جا و همه کس ناامیدانه به تو پناه آوردم تو پناهم دادی…
وقت از آدم های دور و برم دلم گرفت … و دنیا غم هاش و بهم ارزونی کرد تو به قلبم آرامش دادی…
تو با حضورت به خنده هام هدف دادی ، به گریه هام دلیل دادی ، به زندگیم ، به نفس کشیدنم رنگ دادی…
وقتی قلبم تپید تو همه عظمت و بزرگیت رو تو قلب کوچک و خسته ام جا دادی…
وقتی دوستام درددلاشون را برام گفتن و من خالصانه رو به درگاهت براشون دعا کردم فهمیدم که غم و غصه های دیگران بارش سنگین تر از از غصه های خودمه…اون وقت تو وجودم شیرینیه به یاد دیگران بودن رو چشیدم …
وقتی بهم بخشیدی و ازم گرفتی فهمیدم این معادله زندگیه نه غصه خوردن واسه نداشته هاش … نه شاد بودن واسه داشته ها …
و وقتی به ازای نداشته ها بهم چیز های دیگه ای دادی اونوقت به بزرگی و مهربونیت بیشتر پی بردم …و فهمیدم بیشتر از اون چه که هستی باید مهربون باشی …خدا جونم خیلی دوست دارم خیلی زیاد و به خاطر همه چیز ممنون….
سمینار تصویری قدرت کلام موثر در فروش موفق(جرج والتر) – فیلم
به طور حتم شما به كلماتی كه دیگران استفاده می كنند توجه میكنید. معنی كلام مهم نیست بلكه كلماتی كه برای طرح موضوع به كار می رود، مهم هستند. هدف این سمینار این است كه مطمئن شویم تصویری ادامهی خواندن
جایگاه دامپزشکان – فیلم
این مصاحبه رو به مناسبت روز دامپزشک انجام دادم و در اون نظر دکتر دستور – رئیس سازمان دامپزشکی رو در این خصوص پرسیدم
تجارت جهانی جوجه یکروزه
نگاهی به زنجیره فروش جوجه یکروزه در ایران و مقایسه آن با جهان، زنجیره ای که ایران در آن واسطه را پرستش می کند و جهان تولیدکننده جوجه یکروزه را.
دنیای پیشرفته و رقابتی امروز، با کمک فن آوریهای پیشرفته، سعی بر این دارد، که بهترین خدمات را به استفاده کنندگان خود ارائه دهد. یکی از رکن های هر کشور که در صورت عدم بهره گیری از علم نوین روز و پیشرفت های روز دنیا آسیب های فراوانی می بیند، علم اقتصاد است. ادامهی خواندن
نمی خواستم این طور بشه
تو الان خوشبختی و خوشبخت باش
عشق و دل، ما را فراموش کرده است
روز جدایی است
تو به من و آینده من فکر نکن
تو خودت رو نگران چیزی نکن
وقتی من گریه می کنم تو خودت رو ناراحت نکن
این داستان زیبای زندگی من هست ادامهی خواندن
منم خیلی وقتها دلم می گیره
منم خيلي وقتها دلم ميگيره اما نميتونم فرياد بزنم بغضمو تو گلوم میشکنم شايد بتونم سر سجاده انقدر بي صدا گريه کنم که تمام سجادم خيس بشه امام هيچ کس نميگه چرا؟
اما من مطمئنم که تو، اون بالا خوب حال منو ميدوني اما کاش صبر من هم مثل تو بود.
اما کاش بي محبتي نبود همه جا عشق بود دروغ نبود خيانت نبود
آخه چرا اينهمه دروغ خيانت بي خيالي ؟
تو يه چيزي بگو دلم گرفته خيلي وقته حتي نميتونم گريه کنم
خيلي وقته سر سجاده نيومدم نه به خاطر اينکه از تو نا اميدم، نه، خستم
دلم ميخواد بخوابم فقط بخوام
خستم از اين دنيا حتي اگر تا الان چیزي براي اون طرف نداشته باشم و به خيلي از آرزوهام نرسيده باشم
اما دوست دارم برم ….. يه جايي که دروغ نباشه نفرت نباشه تمسخر نباشه
بزرگ صبور رحيم عادل مهربون ميدونم توهستي پس با بودن تو من هستم تا زمانيکه تو بخواي
اما بي قرارم
ميدونی دنيا قشنگتر از اينهاست اما بعضي وقتها شکايت لازمه مگن نه؟؟/
اگر 2 ساعت دیگه بمیرم ! !
بدون شک تا به حال بارها و بارها شده که به خودتون گفتين که اگر به من بگن بيشتر از 2 ساعت يا 2روز يا 2 ماه زنده نيستی چی کار می کنم؟
خب عموماً هم همه ما جوابهای تقريباً مشابه ای داريم که نتيجش کارهای خوب، انجام دادن کارهائی که دوست داشتيم انجام بديم ، اما وقت نمی شد، کارهائی که رضايت خدا را داشته باشه و بالاخره اينکه کاری که با انجام دادن اون حداقل بتونيم اون دنيامونو بخريم.
چرا بايد ما کارهامونو نگه داريم برای 2 ساعت آخر، برای 2 روز آخر و يا برای 2 ماه آخر، اصلاًچطور بايد ما در اين فرصت کم ، کارهائی که دوست داشتيم انجام بديم ، اما وقت نمی شد رو انجام بديم؟ مگه 2 روز و 2 ساعت و 2 ماه خيلی وقت هست؟ که الان ياد اون می افتيم که بايد انجام بديم؟ ادامهی خواندن
مرا طاقت نیست
کودک را که از پستان مادرش جدا کنی گریه می کند
او سرتا پا نیاز است به مادر و لطف او کاری ندارد که شیر، لطف مادر بوده یا حق خودش
زجه می زند مادر تحمل زجه اش را ندارد کاری ندارد که بچه به حق بی تاب است یا به نا حق هر کاری که بتواند می کند که کودکش را بی تاب نبیند
خدایا چگونه می توانی بی قراریم را ببينی؟
من که سرتا پا نیازم به تو و مهر تو یعنی رحمت تو از مهر مادران کمتر است؟
تو که سایه رحمتت هیچوقت کوتاه نبوده! به من بگو، گناهی کردم که در مرام تو توان بخشیدنش نباشد؟
شرمم باد از این کوه گناه که هر کارش می کنم قله اش آفتابیست!
چگونه فریادت کنم تا این سکوت سنگین را بشکنی و با لبخندت آرامم کنی؟
خدایا تا حال همه خواندن ها از تو بوده و اجابت نکردن ها از من زمین تا آسمان فرق است میان روبرگرداندن همچون من ای و اجابت نشنیدن از تو مرا طاقت اجابت نشنیدن از تو نیست!
مثل تنها زندگی کردن
وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم وقتی که دیگر رفت من به انتظار آمدنش نشستم وقتی که دیگر نمیتوانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم وقتی که او تمام کرد من شروع کردم وقتی او تمام شد من آغاز شدم و چه سخت هست تنها متولد شدن..
مثل تنها زندگی کردن است